لغتنامه دهخدا
زلال . [ زُ ] (اِ) کرمی را گویند که در میان برف بهم رسد و آن پرده ای است پر از آب صاف و آن آب را زلال خوانند و آن کرم را اندک حیاتی و حرکت مذبوحی هست و زلال بمعنی صاف عربی است . (برهان ). کرمی که در میان برف به هم رسد و در میان آن آب صاف باشد و آن را رخنه کنند و از آن خورند.