جق جقلغتنامه دهخداجق جق . [ ج َ ج َ ] (اِ) شور و غوغای بی معنی . (غیاث ). شور و غوغا. || فریاد مرغ زخمی . (ناظم الاطباء).
جق جقلغتنامه دهخداجق جق . [ ج َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن در 7هزارگزی جنوب داران و 5هزارگزی راه فرعی آخوره به سیبک . کوهستانی و سردسیر است و
جق جقلغتنامه دهخداجق جق . [ ج ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل در 42هزارگزی جنوب اردبیل و 25هزارگزی شوسه ٔ اردبیل - تبریز. کوهستانی و معتدل است و
جغجغلغتنامه دهخداجغجغ. [ ج ِ ج ِ ] (اِ صوت ) صدای همهمه و وراجی . صدای حرف زدن درهم و برهم و ناشمرده . (فرهنگ رازی ص 40) : زاهد ز حسد جغجغ باطل کند آغازعاشق ز سر سوز چو زد نعره
جقجقلغتنامه دهخداجقجق . [ ج ِ ج ِ ] (اِ) مخفف جیقه جیقه و جیقه بمعنی فریاد زدن است . (آنندراج ) : بجز از مستی و رندی چه خیال است اینجاجق جق و کلمکل و قال ومقال است اینجا. میرنجا
ژغژغلغتنامه دهخداژغژغ . [ ژَ ژَ ] (اِ صوت ) آوازی که در محل چیزی خوردن و جاویدن و خائیدن چیزی از دهان ... از دندانها برآید. || صدای بهم خوردن دندانها بسبب بسیاری سرماو کثرت قهر
چخ چخیلغتنامه دهخداچخ چخی . [ چ َ چ َ ] (اِ) بازیچه ٔ اطفال است ، دارای دسته و سری که ظرف کوچک بسته ٔ میان تهی است و در آن چند دانه ریگ است و بچه ها آنرا تکان داده از صدای آن لذت
جقلغتنامه دهخداجق . [ ج ُ ] (اِخ ) قریه ای است از ناحیه ٔ قرابرجلوی زنجان . زراعت آن دیمی است و آب چشمه هم دارد. محصول آن پنبه است و هوایش معتدل و سکنه ٔ آن چهل خانوارند. (مرآ
جقلغتنامه دهخداجق . [ ج ُ] (اِخ ) یکی از قلاع بجنورد است واقع در کوه خاکی . زراعت آن دیم است ، و آبی از چشمه دارد. هوایش معتدل است ، و سکنه ٔ آن چهل خانوارند. (مرآت البلدان ج
جقلغتنامه دهخداجق . [ج َق ق ] (ع مص ) پیخال انداختن مرغ (منتهی الارب ). سرگین افکندن پرنده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
جق-اتایلغتنامه دهخداجق-اتای . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر در 32هزارگزی شمال مشکین شهر و 12هزارگزی شوسه ٔ مشکین شهر به اردبیل . جلگه ومعتدل است