جرجورلغتنامه دهخداجرجور. [ ج ُ ] (ع اِ) گویند، ماءة جرجور؛ یعنی صد کامل و تمام . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || گروه . (منتهی الارب ). || شتر بزرگ هیکل . (منتهی الارب ).
جابورلغتنامه دهخداجابور. (اِخ ) قریه ای است در ترشیز، عمده ٔ آن خالصه و قدری از آن اربابی . در این قریه میوه جات سردسیری و گرمسیری هردو بعمل می آید. هوایش معتدل است . سکنه آن از
جاجرملغتنامه دهخداجاجرم . [ ج َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 90گزی جنوب خاوری بجنورد، سر راه اتومبیل رو میان آباد. واقع در جلگه ،گرمسیر، سکنه 3
جاجرملغتنامه دهخداجاجرم . [ ج َ ] (اِخ ) شهرکی است از خراسان بر راه گرگان بر سرحد و بارکده ٔ گرگان است . (حدود العالم ). یاقوت نویسد: جاجرم نام شهر و ناحیه ٔ وسیعی است بین نیشابو
جاجرملغتنامه دهخداجاجرم . [ ج َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد است . واقع در جلگه ، هوای آن بواسطه ٔ مجاورت با کویر میان دشت تا اندازه ای گرمسیر است . آ
جرجورلغتنامه دهخداجرجور. [ ج ُ ] (ع اِ) گویند، ماءة جرجور؛ یعنی صد کامل و تمام . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || گروه . (منتهی الارب ). || شتر بزرگ هیکل . (منتهی الارب ).
جراجرلغتنامه دهخداجراجر. [ ج َ ج ِ ] (ع ص ، اِ) شتران نجیب بزرگ هیکل . (منتهی الارب ). ستبر از شتران است . (شرح قاموس ) (از اقرب الموارد). و منه : «یهب الجلةالجراجر». (از اقرب ال
نجیبلغتنامه دهخدانجیب . [ ن َ ] (ع ص ) مرد اصیل و شریف . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). جوانمرد. (منتهی الارب ). بزرگ و گرامی گوهر. (منتهی الارب ). عطود. عطید. (منتهی الارب ). گوهری
شترلغتنامه دهخداشتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِ) اُشْتُر، جانوری پستاندار عظیم الجثه از گروه نشخوارکنندگان که خود تیره ای خاص را به وجود می آورد. این پستاندار بدون شاخ است ولی دارای دندان
جابورلغتنامه دهخداجابور. (اِخ ) قریه ای است در ترشیز، عمده ٔ آن خالصه و قدری از آن اربابی . در این قریه میوه جات سردسیری و گرمسیری هردو بعمل می آید. هوایش معتدل است . سکنه آن از