جفت آفریدلغتنامه دهخداجفت آفرید. [ ج ُ ف ْ ف َ ] (اِ مرکب ) رستنیی باشد مانند سورنجان و بعضی گویند خصیةالثعلب است . (برهان ). پارسی و ترجمه ٔ آن المخلوق زوجات است . انطاکی گفته خصیةا
جفت آفریدفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی با شاخههای باریک و کوتاه، برگهای ریز، و تخمهای شبیه حلبه که در غلافی به اندازۀ بادام جا دارد. تخمهای آن در طب به کار میرود.
جفتلغتنامه دهخداجفت . [ ج ُ ] (ص ، اِ) زوج . مقابل فرد. (برهان ). ضد طاق . (انجمن آرا). هر عددی که نصف صحیح دارد مثل دو و چهار و شش و مقابل آن تا و طاق است مثل یک و سه و پنج .
جفتلغتنامه دهخداجفت . [ ج ُ ] (ص ، اِ) زوج . مقابل فرد. (برهان ). ضد طاق . (انجمن آرا). هر عددی که نصف صحیح دارد مثل دو و چهار و شش و مقابل آن تا و طاق است مثل یک و سه و پنج .
خصی الثعلب الصغیرلغتنامه دهخداخصی الثعلب الصغیر. [ خ ُ / خ ِ صِث ْ ث َ ل َ بِص ْ ص َ ] (ع اِ مرکب ) جفت آفرید. (یادداشت مؤلف ).
رقاقسلغتنامه دهخدارقاقس . [ رُ ق َ ] (معرب ، اِ) به لغت یونانی جفت آفرید را گویند که نوعی سورنجان است و بعضی گویند خصیةالثعلب است . (برهان ) (آنندراج ). دارویی که خصیةالثعلب و جف
آنچلغتنامه دهخداآنچ . (ضمیر + حرف ربط) مخفف آنچه : بیاورد جاماسب آنچ او بخواست بپوشید و آنگاه برپای خاست . فردوسی .هرآنچ آفریده ست جفت آفریدگشاده ز راز نهفت آفرید. فردوسی .وآنچ
خصی الثعلبلغتنامه دهخداخصی الثعلب . [ خ ُ / خ ِ صِث ْ ث َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) سورطیون . سوفطیون (بحر الجواهر). شاطریون . (منتهی الارب ). ساطورین . طریفلن . جفت آفرید. (یادداشت بخط مؤل