جفافلغتنامه دهخداجفاف . [ ج َ ] (ع مص ) خشک شدن . خشک گردیدن . (تاج المصادر) (اقرب الموارد). جَفوف . (آنندراج ). خشک گردیدن جامه . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خشکی . (دهار). نقیض
جفافلغتنامه دهخداجفاف . [ ج ُ ] (اِخ ) آبی است مر بنی جعفربن کلاب را در سرزمین ایشان . (معجم البلدان ).
جفافلغتنامه دهخداجفاف .[ ج ُ ] (ع ص ) چیزی خشک گردیده از چیزها که برای خشک کردن گذاشته باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
جفاف الطیرلغتنامه دهخداجفاف الطیر. [ ج ُ فُطْ طَ ] (اِخ ) نام جائی است در سرزمین بنی اسد که الثعلبیه در نزدیکی کوفه جزء آن است ... سکری گوید سرزمینی است مر اسد و حنظله را که فراخ گستر
جفافةلغتنامه دهخداجفافة. [ ج ُ ف َ ] (ع اِ) ریزه های کاه و سپست (= اسپست ). (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگ سبست . (مهذب الاسماء). رجوع به اسپست در همین لغت نامه شود.
جفاف الطیرلغتنامه دهخداجفاف الطیر. [ ج ُ فُطْ طَ ] (اِخ ) نام جائی است در سرزمین بنی اسد که الثعلبیه در نزدیکی کوفه جزء آن است ... سکری گوید سرزمینی است مر اسد و حنظله را که فراخ گستر
جفافةلغتنامه دهخداجفافة. [ ج ُ ف َ ] (ع اِ) ریزه های کاه و سپست (= اسپست ). (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگ سبست . (مهذب الاسماء). رجوع به اسپست در همین لغت نامه شود.