جِغْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی صدا ، صدا کردن ، فریاد ، گریه ، یادآوری کردن ، دنبال کسی رفتن برای رفتن با هم به جایی یا دنبال کاری
جغلغتنامه دهخداجغ. [ ] (اِخ ) (مولانا ...) نامی بوده است میرزا شاهرخ ، پسر امیرتیمور گورکان را : «[ اسکندربن قرایوسف ] با قباد ولیلی آغاز خشونت و بدمزاجی کرد بنابر آن که شما ب
جغلغتنامه دهخداجغ. [ ج َ ] (اِ) چوبی باشد سیاه به رنگ آبنوس که از آن چیزها سازند و تراشند. (برهان قاطع). || چوبی که دوغ را بدان زنند تا مسکه برآید. چوبی که در جغرات گردانند تا
بعثرةدیکشنری عربی به فارسیجغ جغ يا تلق تلق کردن , صداي بهم خوردن اشيايي مثل بشقاب , پراکندن , پخش کردن , ازهم جدا کردن , پراکنده وپريشان کردن , افشاندن , متفرق کردن
جغ-رتکینلغتنامه دهخداجغ-رتکین . [ ج َ غ َ ت َ ] (اِخ ) چغرتکین . یکی از سپاهیان ایلک خان . رجوع شود به چغرتکین و تاریخ گزیده ص 391 و حبیب السیر ج 2 ص 377.
جغلغتنامه دهخداجغ. [ ] (اِخ ) (مولانا ...) نامی بوده است میرزا شاهرخ ، پسر امیرتیمور گورکان را : «[ اسکندربن قرایوسف ] با قباد ولیلی آغاز خشونت و بدمزاجی کرد بنابر آن که شما ب
جغلغتنامه دهخداجغ. [ ج َ ] (اِ) چوبی باشد سیاه به رنگ آبنوس که از آن چیزها سازند و تراشند. (برهان قاطع). || چوبی که دوغ را بدان زنند تا مسکه برآید. چوبی که در جغرات گردانند تا