جغلهلغتنامه دهخداجغله . [ ج ِ ل َ / ل ِ ج ِ غ ِ ل َ / ل ِ ] (ص ، اِ) پسر ساده روی که هنوز خطش نرسته باشد. از اهل زبان به تحقیق پیوسته . میرنجات گوید:ای جغله سر ترا بنازم بند کمر
جبلهلغتنامه دهخداجبله . [ ] (اِخ ) شهری است که یک جانب او دریای روم بود و سه جانب دیگر خرماستانها و زیتون بسیار دارد. (نفائس الفنون ).
جبلهلغتنامه دهخداجبله . [ ج َ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن ابی کریب بن قیس بن حجربن وهب بن ربیعةبن معاویة الاکرمین . ابن شاهین و طبری او را درشمار رجال خود آورده اند و ابن فتحون و ابومو
جبلهلغتنامه دهخداجبله . [ ج َ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن حارث بن جبلةبن حارث بن جبلة. از ملوک غسانیان است که مدت سی وچهار سال به کامرانی سلطنت کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 262).
لهلغتنامه دهخداله . [ ل َه ْ ] (اِ) شراب . باده ٔ انگوری . شراب انگوری . (برهان ) : هرچه بستاند از حرام و حرج از بهای نماز و روزه و حج یا به له یا به منگ صرف کندبرف را یار دوغ
جبلهلغتنامه دهخداجبله . [ ] (اِخ ) شهری است که یک جانب او دریای روم بود و سه جانب دیگر خرماستانها و زیتون بسیار دارد. (نفائس الفنون ).
جبلهلغتنامه دهخداجبله . [ ج َ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن ابی کریب بن قیس بن حجربن وهب بن ربیعةبن معاویة الاکرمین . ابن شاهین و طبری او را درشمار رجال خود آورده اند و ابن فتحون و ابومو