جعشوشلغتنامه دهخداجعشوش . [ ج ُ ] (ع ص ) مرد دراز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مرد خرد و باریک . (مهذب الاسماء). || مرد کوتاه . جعشم . از لغات اضداد است . (منتهی الارب ). || پ
جعشوشفرهنگ انتشارات معین(جُ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - گدا. 2 - مرد پست و زشت روی . 3 - مرد دراز و کوتاه . ج . جعاشیش .
جاشوشلغتنامه دهخداجاشوش . (اِخ ) دارویی است و نام اوبه سریانی کشوش باشد و در ادویه ٔ چشم کاشوش گفته اندو او نباتی است که طعم ضعیف دارد میان ترش و شیرین و دسومت و سوخت عضوی که به
جؤشوشلغتنامه دهخداجؤشوش . [ ج ُءْ ] (ع اِ) بر وزن سرسور، سینه . (مهذب الاسماء). سینه یا پیش سینه . || مرد درشت . || پاره ای از شب . || گروهی از مردم . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
جؤشوشلغتنامه دهخداجؤشوش . [ ج ُءْ ] (ع اِ) سینه . پاپیش سینه . || پاره ای از شب . || (اِ، ص ) مرددرشت . || گروهی از مردم . (منتهی الارب ).
جاشولغتنامه دهخداجاشو. (اِ) ناویار. ملاح . این کلمه در نسب امیر هرموز در بدایع الازمان فی وقایع کرمان آمده است و چنین مینماید که جاشو چون لقبی به معنی امروزین یعنی ملاح ، از قدی
جاموش النلغتنامه دهخداجاموش الن . [ اُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر واقع در سی هزارگزی جنوب خاوری مشکین شهر و شش هزارگزی شوسه ٔ مشکین شهر به
جاموشیلغتنامه دهخداجاموشی . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش هفتگل شهرستان اهواز واقع در پنج هزارگزی شمال خاوری هفتگل کنار راه شوسه ٔ هفتگل به نفت سفید. این ده در دشت واقع و گر
جعاشیشلغتنامه دهخداجعاشیش . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جعشوش . به همین ماده رجوع شود : گفت این دم من همی بینم حرب گفت می بینی جعاشیش عرب .(مثنوی ).
جعسوسلغتنامه دهخداجعسوس . [ ج ُ] (ع ص ) مرد کوتاه زشت روی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، جعاسیس . و نیز رجوع به جعشوش شود. || فرومایه . (مهذب الاسماء) (لسان العرب ). || (اِ
جعشملغتنامه دهخداجعشم . [ ج َ / ج ُ ش َ ] (ع ص ) مرد کوتاه سطبر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کوتاه بدن . (مهذب الاسماء). || مرد دراز فربه . از لغات اضداد است . (منتهی الارب )
درازلغتنامه دهخدادراز. [ دَ / دِ ] (ص ) طویل . مقابل کوتاه . طولانی . نقیض کوتاه . (برهان ). مستطیل . مستطیله . طویله . مقابل قصیر. طویل و آن یا طولی است عمودی ، چنانکه از بالائ
جؤشوشلغتنامه دهخداجؤشوش . [ ج ُءْ ] (ع اِ) بر وزن سرسور، سینه . (مهذب الاسماء). سینه یا پیش سینه . || مرد درشت . || پاره ای از شب . || گروهی از مردم . (آنندراج ) (منتهی الارب ).