جعبرلغتنامه دهخداجعبر. [ ج َ ب َ ] (اِخ ) نام قلعه یی که حاکم رقه در زمان القادر باﷲ خلیفه ٔ عباسی ساخت . در رساله ٔ ملکشاهی آمده که بعهد قادر خلیفه جعبر نامی که حاکم آن دیار (ر
جعبرلغتنامه دهخداجعبر. [ ج َ ب َ ] (اِخ ) نام مردی از بنی نمیر که قلعه ٔ جعبر بسبب استیلاء وی بر آن ، منسوب بدوست . (منتهی الارب ). نام حاکم رقه در زمان القادر باﷲ. رجوع به ماده
جعبرلغتنامه دهخداجعبر. [ ج َ ب َ ] (ع ص ، اِ) مرد کوتاه سطبر. (منتهی الارب ). مردم کوتاه . (مهذب الاسماء). || قدح گنده ٔ کم قعر درست ناتراشیده . (منتهی الارب ). ج ، جعابر.
جابرلغتنامه دهخداجابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن زید جعفی . وی در میان شیعیان مقامی بلند داشته و نیرنجات را نیکو دانستی . وفاتش در سال 118 هَ . ق . است . (تاریخ گزیده ص 246). او از بزر
جعبریلغتنامه دهخداجعبری . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) ابراهیم از صلحای قرن 7هَ . ق . که بعضی احوال غریبه از وی منقول است و خندانیدن مردم در حال گریه و گریانیدن ایشان در حال خنده از خصایص
جعبریلغتنامه دهخداجعبری . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) برهان الدین بن عمربن ابراهیم بن خلیل خلیلی جعبری از افاضل علمای عامه ٔ قرن هشتم هجری بشمار می آید که فقیه و قاری متقن و متفنن بوده و
جعبریلغتنامه دهخداجعبری . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) ابراهیم از صلحای قرن 7هَ . ق . که بعضی احوال غریبه از وی منقول است و خندانیدن مردم در حال گریه و گریانیدن ایشان در حال خنده از خصایص
جعبریلغتنامه دهخداجعبری . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) برهان الدین بن عمربن ابراهیم بن خلیل خلیلی جعبری از افاضل علمای عامه ٔ قرن هشتم هجری بشمار می آید که فقیه و قاری متقن و متفنن بوده و