جعالهفرهنگ فارسی معین(جُ لِ) [ ع . ] 1 - مزد، حق العمل . 2 - نوعی قرارداد با بانک جهت گرفتن وام برای کارهای جزیی ساختمانی .
جهالةلغتنامه دهخداجهالة. [ ج َ ل َ ] (ع مص ) نادان بودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نادانستن چیزی را. (زوزنی ). نادان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) نادانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء).
جهولیةلغتنامه دهخداجهولیة. [ ج ُ لی ی َ ] (ع مص ) مصدر جهل است چون طفولیة. (ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).
جعالةلغتنامه دهخداجعالة. [ ج ِ / ج َ / ج ُ ل َ ] (ع اِ) جعالت . رجوع به همین ماده شود. جعاله در قانون مدنی :ماده ٔ 561 - جعاله عبارت است از التزام شخصی به اداء اجرت معلوم در مقابل عملی اعم
جعالةلغتنامه دهخداجعالة. [ ج ِ / ج َ / ج ُ ل َ ] (ع اِ) جعالت . رجوع به همین ماده شود. جعاله در قانون مدنی :ماده ٔ 561 - جعاله عبارت است از التزام شخصی به اداء اجرت معلوم در مقابل عملی اعم
جعائللغتنامه دهخداجعائل . [ ج َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ جعالة [ ج َ / ج ِ / ج ُ ل َ ] و جُعْل و جَعیله . رجوع به جعاله و جعل و جعیله در همین لغت نامه شود.
جعیلهلغتنامه دهخداجعیله . [ ج َل َ ] (ع اِ) مزد. (منتهی الارب ). پای مزد. (مهذب الاسماء). مزدی که انسان برای کردن کاری میگیرد. (اقرب الموارد). مزدی که به عامل کاری دهند. (ناظم الاطباء). جُعل . جِعال . جُعالَة. || آنچه به مرد مجاهد دهند برای شرکت او در جهاد و گذران وی . (اقرب الموارد). ج ، جعائ
دیگ گیرهلغتنامه دهخدادیگ گیره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) دیگ گیر. رکوئی پنبه آکنده که بدان دیگ گرم را از اجاق برگیرند. کیسه مانند محشو به پنبه و غیره که با دو عدد آن دیگ را از اجاق برگیرند. جعاله . جعال . مقتر.