جدعونلغتنامه دهخداجدعون . [ ] (اِخ ) ابن یوآش شخصی که بنی اسرائیل را از دست مدیان رهانید. (از مجمل التواریخ و القصص ص 142). این شخص همان جدعون یوآش است . رجوع به این کلمه شود.
جدعونلغتنامه دهخداجدعون . [ ] (عبری ، ص ) در عبری ، به معنی چوبین است . (سفر داوران 6: 11). (از قاموس کتاب مقدس ). به معنای خراب است . (قاموس کتاب مقدس ).
جعونهلغتنامه دهخداجعونه . [ ج ُ ن َ ] (اِخ ) به روایتی قاتل حنظلةبن ابی عامر راهب انصاری صحابی در غزوه ٔ احد بوده است . رجوع به حبیب السیر چ تهران ص 121 و نیز رجوع به غسیل الملائ
جعونهلغتنامه دهخداجعونه . [ ج ُ ن َ ] (ع ص ) مرد کوتاه فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) از نامهای مردان است . (منتهی الارب ).
جشعلغتنامه دهخداجشع. [ ج َ ش ِ ] (ع ص ) حریص . آزمند. آن که در چیزهاو کارها حرص ورزد. آن که بر حصه و سهم و دارائی دیگران حرص ورزد. ج ، جَشِعون . (منتهی الارب ) (المنجد).
جدعونلغتنامه دهخداجدعون . [ ] (اِخ ) ابن یوآش شخصی که بنی اسرائیل را از دست مدیان رهانید. (از مجمل التواریخ و القصص ص 142). این شخص همان جدعون یوآش است . رجوع به این کلمه شود.
جدعونلغتنامه دهخداجدعون . [ ] (عبری ، ص ) در عبری ، به معنی چوبین است . (سفر داوران 6: 11). (از قاموس کتاب مقدس ). به معنای خراب است . (قاموس کتاب مقدس ).
جعونهلغتنامه دهخداجعونه . [ ج ُ ن َ ] (اِخ ) به روایتی قاتل حنظلةبن ابی عامر راهب انصاری صحابی در غزوه ٔ احد بوده است . رجوع به حبیب السیر چ تهران ص 121 و نیز رجوع به غسیل الملائ
جعونهلغتنامه دهخداجعونه . [ ج ُ ن َ ] (ع ص ) مرد کوتاه فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) از نامهای مردان است . (منتهی الارب ).