جسردیکشنری عربی به فارسیپل , جسر , برامدگي بيني , سکوبي درعرشه کشتي که مورد استفاده کاپيتان وافسران قرار ميگيرد , بازي ورق , پل ساختن , اتصال دادن , گذرگاه , جاده , جاده ايکه از کف زمي
جثرلغتنامه دهخداجثر. [ ج َ ث ِ ] (ع ص ، اِ) خاک با شوره آمیخته . (مهذب الاسماء). مکان جثر؛ جائی که خاکش به شوره یا به سنگریزه ها آمیخته باشد. (از منتهی الارب ). جائی که خاکش به
جسر جوادلغتنامه دهخداجسر جواد. [ ج ِ رِ ج َ ] (اِخ ) که آنرا معبر جوات و جواد نیز گویند، در موضعی واقع است که رود کر و رود ارس به یکدیگر می پیوندند. سمت جنوب آن خاک مغان و سمت شمال
جسر حسینلغتنامه دهخداجسر حسین . [ ج ِ رِ ح ُ س َ ] (اِخ ) نام محلی یا پلی به اصفهان . در ترجمه ٔ محاسن در ذکر متنزهات اصفهان آمده : قصر خصیب موضوع بر طرف جسر حسین ،... سایر ابنیه ٔ
جسر خلطاسلغتنامه دهخداجسر خلطاس . [ ج ِ رِ ؟ ] (اِخ ) نام موضعی است که یکی از وقعه های عرب در آن روی داده است . (از معجم البلدان ).
جسر منبجلغتنامه دهخداجسر منبج . [ ] (اِخ ) شهرکی است [ از جزیره ] بر لب رود فرات نهاده و به حدود شام پیوسته است . (از حدود العالم ).