جسارتلغتنامه دهخداجسارت . [ ج َ رَ ] (اِخ ) (پسر...) مقصود از آن خشیارشا پسر داریوش است . صاحب تاریخ ایران باستان آرد: وقتی آنها (یعنی پارسیها) سواحل مقدس دیان و سی نوزور را با ک
جسارتلغتنامه دهخداجسارت . [ ج َ رَ ] (ع اِمص ) جسارة. گستاخی و تجاوز از حد خود. تهور و دلیری . (از ناظم الاطباء). دلیری . (منتخب و شارح از غیاث اللغات و آنندراج ). و فاضل نوشته ک
بیحیاییلغتنامه دهخدابیحیایی . [ ح َ ] (حامص مرکب ) جسارت و پررویی و گستاخی و بی شرمی و بی ادبی . (ناظم الاطباء). وقاحت . سخت رویی . سترگی . شوخی . پررویی . (یادداشت بخط مؤلف ) : د
مباسطتلغتنامه دهخدامباسطت . [ م ُ س َ طَ ] (ع اِمص ) از مباسطة عربی . با کسی فراخی ورزیدن و این عبارت از دوستی است . (غیاث ). عشرت و مسرت و تفریح . (ناظم الاطباء) : و بسیجیده ٔ آن
اوستاخلغتنامه دهخدااوستاخ . (ص ) گستاخ . (آنندراج ). || (حامص ) شوخی و بی شرمی و بی ادبی و گستاخی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). جسارت . (برهان ) : روی صحرا هست هموار و فرا
عشقیلغتنامه دهخداعشقی .[ ع ِ ] (اِخ ) (میرزاده ٔ...) نام او محمدرضابن حاج سیدابوالقاسم کردستانی ، و از شعرای قرن اخیر ایران بوده است . وی به سال 1272 هَ .ش . در همدان متولد شد و
کاترین دوملغتنامه دهخداکاترین دوم . [ ت ِ ن ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) ملقب بکبیر. آلبرماله در تاریخ خود نویسد: «پطر سوم شش ماه پادشاهی کرد. زنی داشت به نام کاترین که بر حسب عدم تجانس فطری و