حجلغتنامه دهخداحج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (
حاکم بامر الغتنامه دهخداحاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکر
عبدةلغتنامه دهخداعبدة. [ ع َ دَ ] (اِخ ) ابن یزید (الطبیب )بن عمروبن علی ، از تمیم . شاعری بزرگ است که عهد جاهلیت و اسلام را دریافت . وی مردی شجاع بودو با مثنی بن حارثه و نعمان
دائرةالمعارفلغتنامه دهخدادائرةالمعارف . [ ءِ رَ تُل ْ م َ رِ] (ع اِ مرکب ) آنسیکلوپدی حاوی العلوم . کتابی حاوی مجموع معارف انسانی . فرهنگ فنون و علوم . خلاصه ٔ قابل فهمی از معارف بشری .
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن قاسم المدائنی ، مکنی به ابوالهیثم . وی از لیث بن سعد و جز او حدیث میکند. مؤمل بن اهاب میگوید: از یحیی بن حسان شنیدم که میگفت : خالد ال