جزیللغتنامه دهخداجزیل . [ ج َ ] (ع ص ) بسیار و بزرگ . (منتهی الارب ). بسیارو فراوان و کثیر و بزرگ . (ناظم الاطباء). بزرگ و بسیار از هر چیز. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). بزر
جذیللغتنامه دهخداجذیل . [ ج ُ ذَ ] (ع اِ مصغر) مصغر جذل است . یقال : «اناجذیلها المحکک ». مصغر جذل است بتصغیر تعظیم . (از منتهی الارب ) (از شرح قاموس ).
حجرلغتنامه دهخداحجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابن جزیلةبن لخم . از قحطان . جدی جاهلی است . عبدالملک بن عمیر قطبی از فرزندان اوست . (زرکلی ص 213).
کثیرفرهنگ مترادف و متضادبس، بسیار، جزیل، زیاد، عدیده، فراوان، فراوان، متعدد، نهمار، وافر ≠ اندک، قلیل