جزوهلغتنامه دهخداجزوه . [ ج ُزْ وَ / وِ ] (از ع ، اِ) واحد جزو. یک جزو از چندین جزو . || کتابچه . دفترچه . (ناظم الاطباء). بمعنی دفتر بر وزن غرفه و جمع آن جزوات بر وزن غرفات و د
ماهیلغتنامه دهخداماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پ
دستهلغتنامه دهخدادسته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ) هر چیز که نسبت به دست دارد. (آنندراج ). || دستینه . خط نوشته . دستخط : گوئی که به پیرانه سر از می بکشم دست آن باید کز مرگ نشان یابی
جزعةلغتنامه دهخداجزعة. [ ج ُ ع َ ] (ع اِ) اندک از مال . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از محیط المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جِزعَة. و رجوع به این کلمه شود. || اندکی از
لختلغتنامه دهخدالخت . [ ل َ ] (اِ) جزو. بعض . برخ . بهر. بخش . قسم . پرگاله . قدر. مقدار. حصه . (برهان ). قطعه . پاره . لت : یک لخت خون بچه ٔ تا کم فرست از آنک هم بوی مشک دارد