جذمانلغتنامه دهخداجذمان . [ج ُ ] (اِخ ) موضعی است که کوشک و قلعه ای از کوشکهای [ آطام ] مدینه در آنجا قرار دارد. و بدین جهت به این اسم نامیده شد که قوم تبع هنگامی که بجنگ یثرب آم
جذمانلغتنامه دهخداجذمان . [ ج ُ ] (ع اِ) نره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ذکر. || بیخ ذکر. (شرح قاموس ). بن نره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جامانلغتنامه دهخداجامان . (اِخ ) یا حارمان . دهی است بین هرات و سیستان . از آنجا تا هرات یک مرحله راه است . (از نزهة القلوب ج 3 ص 178 و حاشیه ٔ همان صفحه ). این کلمه در تاریخ سیس
جاماندنلغتنامه دهخداجاماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) بجای ماندن . فراموش شدن چیزی که باید برده شود و ماندن آن در آن جای . فراموش شدن چیزی در جائی . بجا گذاشتن چیزی از روی فراموشی .
جاماندهلغتنامه دهخداجامانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باقیمانده از چیزی . بجای مانده از چیزی ، بفراموشی یا جز آن .
جامانلغتنامه دهخداجامان . (اِخ ) یا حارمان . دهی است بین هرات و سیستان . از آنجا تا هرات یک مرحله راه است . (از نزهة القلوب ج 3 ص 178 و حاشیه ٔ همان صفحه ). این کلمه در تاریخ سیس
جاماندنلغتنامه دهخداجاماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) بجای ماندن . فراموش شدن چیزی که باید برده شود و ماندن آن در آن جای . فراموش شدن چیزی در جائی . بجا گذاشتن چیزی از روی فراموشی .
جاماندهلغتنامه دهخداجامانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باقیمانده از چیزی . بجای مانده از چیزی ، بفراموشی یا جز آن .