جابیدنلغتنامه دهخداجابیدن . [ دَ ] (مص ) در یادداشت خط مؤلف لغت نامه بنقل از بیانکی این کلمه بمعنی خود را بخوشی رها کردن و تنبلی نمودن و بی حالی آمده است . مؤلف فرهنگ ناظم الاطب
جدتینلغتنامه دهخداجدتین . [ ج َ ] (اِ) انبانچه ای باشد که آن را منقش و مزین کرده باشند. (برهان ) (آنندراج ). انبانچه ٔ مزین . (شرفنامه ٔ منیری ). جبیتن مثله . (شرفنامه ). ظاهراً
جابیدنلغتنامه دهخداجابیدن . [ دَ ] (مص ) در یادداشت خط مؤلف لغت نامه بنقل از بیانکی این کلمه بمعنی خود را بخوشی رها کردن و تنبلی نمودن و بی حالی آمده است . مؤلف فرهنگ ناظم الاطب
جبین گرفتنلغتنامه دهخداجبین گرفتن . [ ج َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) رو ترش کردن . (از بهارعجم ) (از ارمغان آصفی ). و رجوع به جبین گرفته شود.
جبینلغتنامه دهخداجبین . [ ج َ ] (ع اِ) یک سوی پیشانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). یک سوی روی . (مهذب الاسماء). شقیقه یعنی طرف جبهه از دو جانب ابرو.
جبیرندلغتنامه دهخداجبیرند. [ ج َرَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گورک سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد. این ده در هیجده هزارگزی سردشت و پنجهزارگزی باختر شوسه ٔ سردشت به مهاباد واقع شده