جزا کردنلغتنامه دهخداجزا کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاداش نیک یا بد دادن : کس جهان رابه بقا تهمت بیهوده نکردکه جهان جز بفنا کرد مکافات و جزاش .ناصرخسرو.
زجاءلغتنامه دهخدازجاء. [ زَ ] (ع مص ) آسان و استوار شدن کار. (از معجم الوسیط) (از متن اللغة). روان گردیدن کار و آسان و راست و درست شدن و پاییدن . (آنندراج ). آسانی و استواری کار، و بدین معنی است زجاء در حدیث : «لاتزجو صلاة لایقراءبفاتحة الکتاب »؛ یعنی استوار و درست نمیشود نماز بدون خواندن سور
زجاءلغتنامه دهخدازجاء. [ زَج ْ جا ] (ع ص ) شترمرغ ماده ٔ درازگام . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شترمرغ درازپا یا درازگام . (از جمهرة ج 3 ص 187). مؤنث اَزَج ّ. (از تاج العروس ) (از لسان ) (از متن اللغة) (از جم
زیزاءلغتنامه دهخدازیزاء. [ زَ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی از قراء بلقا و گذرگاه حجاج است و حاجیان در آنجا توقف کنند.بازار و برکه ٔ بزرگی هم دارد. (از معجم البلدان ).
زیزاءلغتنامه دهخدازیزاء. [ زی / زَ ] (ع اِ) زَیزی ̍. زازیة. زمین درشت . || پشته ٔ خرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). زیزاة و زیزاءة (بکسرهما) مثلُه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پر مرغ یا کرانه ٔ پر. ج ، زیازی . (منتهی الارب
جزاءلغتنامه دهخداجزاء. [ ج َ ] (ع مص ) پاداش دادن . (از منتهی الارب )(ترجمان القرآن عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از شرح قاموس ) (دهار). کیفر. سزا. مجازات . مزد. || پاداش نیکی و بدی عمل کسی را دادن . (از متن اللغة). || کفایت کردن . (از منتهی الارب )
جزالغتنامه دهخداجزا. [ ج َ ] (از ع ، اِمص ، اِ) پاداش . سزا. داشاد. شیان و مکافات خواه در خیر باشد یا شر. (ناظم الاطباء). عوض نیکی یا بدی . (فرهنگ نظام ). پاداش . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). کیفر. بادافراه . مجازات . پاداشن . پاداشت . شیانی . ثواب . عوض . (یادداشت مؤلف ). || بمعنی پاداش نیک
روز جزالغتنامه دهخداروز جزا. [ زِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز شمار. روز قیامت . روز رستاخیز که جزای اعمال دهند.
سرای جزالغتنامه دهخداسرای جزا. [ س َ ی ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عالم آخرت . (برهان ) (آنندراج ). || بهشت . (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ).
مجزالغتنامه دهخدامجزا. [ م ُ ج َزز ] (ع ص ) پاره پاره کرده شده و جزوجزو و علی حده کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). جزٔجزٔشده و جداشده . (ناظم الاطباء). تجزیه شده .این کلمه هم مانند «مبرا» به الف باید نوشته شود نه به یاء زیرا الف آن در اصل همزه بوده است . بنابراین نوشتن آن به صورت «مجزی » درست ن
تمام اجزالغتنامه دهخداتمام اجزا. [ ت َ اَ ] (ص مرکب ) کامل ودرست . (ناظم الاطباء). کامل و بی قصور. (غیاث اللغات ). کامل و بی نقصان . تمام عیار. (آنندراج ) : کوشش بی طالعان هرگز تمام اجزانبوددامنی گر داشت این خلعت گریبانی نداشت . فیاض (از آنندرا