جرین دهلغتنامه دهخداجرین ده . [ ] (اِخ ) دهی است از توابع کلارستاق واقع در ناحیه ٔ کوهستان غربی بیجیو (یجیده نو). (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران ص 146).
چرخآواsirenواژههای مصوب فرهنگستاناسبابی که در آن هوای متراکم از سوراخهای یک قرص چرخان بگذرد و صدا یا صوت بلندی ایجاد شود
اجترانلغتنامه دهخدااجتران . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جَرین ساختن . (جَرین ، آردو مانند آن و خرمنگاه و جای خرما خشک کردن باشد).
جرینواژهنامه آزادجرین یعنی خان,یعنی آشوب,20لیتری بنزین,جرین یعنی جومونگ,هریرده گوردی جریننی یدی قدم چکیل دالا.
جرین برینلغتنامه دهخداجرین برین . [ ] (اِخ ) از دهات شاه کوه و ساور. (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران ص 169).
مسطحلغتنامه دهخدامسطح . [ م َ طَ ] (ع اِ) جرین و جای خشک کردن خرما. (از اقرب الموارد). مِسطح . و رجوع به مِسطح شود.
جرینلغتنامه دهخداجرین . [ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بزینه رود زنجان قدیم النسق ملکی خرده مالک از طایفه ٔ اینانلوهوایش ییلاق و زراعت آن دیمی و آبی است و از رودخانه مشروب میشود و صیفی کاری هم میکنند. این قریه چهل وپنج خانوار سکنه دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص
جرینلغتنامه دهخداجرین . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو از بخش قیدار از شهرستان زنجان . این ده در 27هزارگزی جنوب خاوری قیدار و 20هزارگزی راه مالرو عمومی قرار دارد. محلی است کوهستانی و سردسیر و <span class="hl" dir
جرینلغتنامه دهخداجرین . [ ج َ ] (ع اِ) آرد و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). جُرن . (اقرب الموارد). رجوع به جرن شود. || خرمنگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (نصاب الصبیان ). جُرن . (اقرب الموا
جرینلغتنامه دهخداجرین . [ ج ُ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است میان سواج و نیر در لعباء از اراضی نجد. (از معجم البلدان ).
ذوالحجرینلغتنامه دهخداذوالحجرین . [ ذُل ْ ح َ ج َ رَ ] (اِخ ) ازدی ، مردی از قبیله ٔ ازد که دختر وی به سنگی خسته و استخوان خرما کوفتی شتران را و به سنگ دیگر جو اهل و قرابت خود را.
مهاجرینلغتنامه دهخدامهاجرین . [ م ُ ج ِ ] (اِخ ) گروهی که با حضرت محمد(ص ) از مکه به سوی مدینه هجرت کردند : و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان ... (قرآن 100/9). و رجوع به هجرت و هجرتان و انصار شود.
مهاجرینلغتنامه دهخدامهاجرین . [ م ُ ج ِ ] (اِخ ) گروهی که معمودیه و قربان و هدایا را معتقدند و آنان را اعیادی است و در عبادتگاه خویش گاو و گوسفند و خوک قربانی کنند و زنان را از صحبت ائمه ٔ خویش مانع نشوند، اما نکاح ناشایسته را زشت دانند. (ابن الندیم ).