جرینیلغتنامه دهخداجرینی . [ ج ُ رَ ] (ص نسبی ) نسبت است به جریه که بطنی از سلول است . (از انساب سمعانی ).
جبرینیلغتنامه دهخداجبرینی . [ ج ِ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲبن حمدون بن نصربن ابراهیم مکنی به ابوالحسن الرملی و معروف به جبرینی . از محدثان است . وی به دمشق رفت از ابوهاشم محمدبن عبدال
جبرینیلغتنامه دهخداجبرینی . [ ج ِ ] (اِخ ) محمدبن خلف بن عمر مکنی به ابوالحسن . محدث است . از احمدبن الفضل الصائغ روایت کند و ابوبکر محمدبن ابراهیم اصبهانی از وی روایت دارد. (از م
جبرینیلغتنامه دهخداجبرینی . [ ج ِ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲبن حمدون بن نصربن ابراهیم مکنی به ابوالحسن الرملی و معروف به جبرینی . از محدثان است . وی به دمشق رفت از ابوهاشم محمدبن عبدال
جبرینیلغتنامه دهخداجبرینی . [ ج ِ ] (اِخ ) محمدبن خلف بن عمر مکنی به ابوالحسن . محدث است . از احمدبن الفضل الصائغ روایت کند و ابوبکر محمدبن ابراهیم اصبهانی از وی روایت دارد. (از م