جریالغتنامه دهخداجریا. [ ] (اِخ ) قریه ای است اربابی در ملایردر سمت مغرب دولت آباد و قنات مختصری دارد و بیشتر محصول آن دیم است . حمام و مسجد دارد و بیست خانوار رعیت دارد. آبادی
جراءلغتنامه دهخداجراء. [ ج َ ] (ع اِ) جَرّا، جَرّاء. رجوع به کلمات فوق شود. || کودکی دختران . (منتهی الارب ). || فتوت . (از اقرب الموارد). جِراء.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ک
جراءلغتنامه دهخداجراء. [ ج َرْ را ] (ع اِ) بخاطر. فعلت ُ من جرأک ؛ یعنی کردم از بهرتو. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و مصراع زیر: «امن جرائنا صرتم عبیداً». ب
جراءلغتنامه دهخداجراء. [ ج ِ ] (ع اِ) کودکی دختران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فتوت . (اقرب الموارد). جَراء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جراء شود. || ج ِ جَرو و
جراءلغتنامه دهخداجراء. [ ج ُ ] (ع اِ) دلیری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و آن را جُرَة و جَراءَة و جَرائیَّه و جَرایة نیز گویند و اخیر نادر است . (منتهی الارب ). و رجوع به ج
جراءةلغتنامه دهخداجراءة. [ ج ُ ءَ ] (ع مص ، اِمص ) دلیری .(دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جرأت . جسارت . دل .جگر. یارا. رجوع به جرأت شود. دلیر شدن . (دهار) (از اقرب الموارد).