جروانلغتنامه دهخداجروان . [ ] (اِخ ) اسم یکی از منازل سیرجان است به نرماشیر. (از مرآت البلدان ج 4 ص 223).
جروانلغتنامه دهخداجروان . [ ] (اِخ ) بظاهر نام محلی است که در این بیت فرخی آمده است : پسر آن ملکی تو که بمردی بگشادزعدن تا جروان و ز جروان تا ککری .فرخی .
جروانلغتنامه دهخداجروان . [ ج ِرْ ] (ع اِ) می . لغتی است در جریال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به جریال شود.
حسینلغتنامه دهخداحسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد مؤدب جروانی مکنی به ابوعبداﷲ. محدث اصفهانی است . (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 284).
ککریلغتنامه دهخداککری . [ ک َ ] (اِخ ) نام شهری است در هندوستان . (برهان ) : پسر آن ملکی تو که به مردی بگشادز عدن تا جروان وز جروان تا ککری .فرخی (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
پسرلغتنامه دهخداپسر. [ پ ُ / پ َ س َ ] (اِ) پور. پوره . (برهان قاطع). پُس . فرزند نرینه . ریکا. ابن . ولد. ریمن ؟. (برهان قاطع). واد؟. (برهان قاطع). ابنم . (منتهی الارب ) : پسر
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) علیشاه جیلانی وزیر سلطان محمد خدا بنده که در سال 711 هَ . ق . پس از قتل خواجه سعدالدین وزیر وزارت اولجایتو را یافت .