جرولغتنامه دهخداجرو. [ ] (اِخ ) ابن سعد ریاحی رئیس طایفه ٔ بنی یربوع است . (از عقد الفرید ج 5 ص 56).
جرولغتنامه دهخداجرو. [ ] (اِخ ) ابن مالک بن عمر، از طایفه ٔ بنو جحجبی بن عوف بن کلفه ٔبن عوف بن عمروبن عوف اوسی . انصاری است و نام او را جزو با زای معجمه و جز آن نیز ذکر کرده ا
جرولغتنامه دهخداجرو. [ ] (اِخ )ابن جابر... وی از شیوخ ابوبکربن عبدالرحمان بن حارث بن هشام است . ابن حبان گوید: او از ثقات بشمار است ومراسیل روایت کند. (از الاصابة فی تمییز الصح
جرولغتنامه دهخداجرو. [ ](اِخ ) ابن عمرو عذری ... این کلمه را بتصغیر نیز گفته اند و جزء و جزی و جزاء نیز ضبط کرده اند و ابن منده از او روایت دارد. (از الاصابة فی تمییز الصحابة).
ژرولغتنامه دهخداژرو. [ ژِ رُ ] (اِخ ) نام مرزبان آلمانی به مرز شرقی . وی میان سالهای 900 - 965 م . میزیست و از قهرمانان روزگار خود بود.
جروهقلغتنامه دهخداجروهق . [ ج َ رَ هََ ] (معرب ، اِ) گروهی . (دهار). گروهه از نخ معرب گروهه ٔ فارسی بر وزن صعوبة. (از متن اللغة).
جروةلغتنامه دهخداجروة. [ ج ِرْ وَ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ کوتاه . (منتهی الارب ). تأنیث جِرو به معنی ناقه ٔ کوتاه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || نفس . (از متن اللغة) (از من
جروهقلغتنامه دهخداجروهق . [ ج َ رَ هََ ] (معرب ، اِ) گروهی . (دهار). گروهه از نخ معرب گروهه ٔ فارسی بر وزن صعوبة. (از متن اللغة).