جرهدلغتنامه دهخداجرهد. [ ] (اِخ ) ابن خویلدبن مجرة اسلمی مکنی به ابوعبدالرحمان . از اصحاب صفه بود. ابن ربیع گوید: وی در فتح مصر حضور داشت .طبرانی از جرهد روایت کند که با دست چپ
جرهدلغتنامه دهخداجرهد. [ ج َ هََ ] (ع ص ) شتاب رو و شادمان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).جُرهُد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة).
جرهدلغتنامه دهخداجرهد. [ ج َ هَُ ] (اِخ ) نام قلعه ٔ استوناوند است که در دنباوند طبرستان قرار دارد، و از اعمال ری میباشد. این قلعه از قلاع مستحکم است . گویند: سه هزار سال و اندی
جرهدلغتنامه دهخداجرهد. [ ج ُ هَُ ] (ع ص ) جَرهَد. شتاب رو و شادمان . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به این کلمه شود.
جرهدةلغتنامه دهخداجرهدة. [ ج َ هََ دَ ] (ع مص ) شتاب روی کردن . (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || (اِمص ) سرعت و شتاب روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطب
جرهدةلغتنامه دهخداجرهدة. [ ج َ هََ دْ دَ ] (ع اِ) سبوی آب . (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جَرهَدَة. (از منتهی الارب ). رجوع به کلمه ٔ مزبور شود. وگو
جرهدةلغتنامه دهخداجرهدة. [ ج َ هََ دَ ] (ع مص ) شتاب روی کردن . (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || (اِمص ) سرعت و شتاب روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطب
جرهدةلغتنامه دهخداجرهدة. [ ج َ هََ دْ دَ ] (ع اِ) سبوی آب . (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جَرهَدَة. (از منتهی الارب ). رجوع به کلمه ٔ مزبور شود. وگو
زرعةلغتنامه دهخدازرعة. [ زُ ع َ ] (اِخ ) ابن مسلم بن جرهد اسلمی ، از روات حدیث است . (منتهی الارب ).
ستناوندلغتنامه دهخداستناوند. [ س ُ وَ ] (اِخ ) نام قلعه ای است مشهوردر دماوند از اعمال ری و آن را جرهد و استناباد و استوناوند و استوناباد گویند و در همین قلعه سیده جلیل القدر ابوعل
استوناوندلغتنامه دهخدااستوناوند. [ اُ نا وَ ] (اِخ ) بعضی آنرا استناباذ گویند و شرح آن گذشت . نام قلعه ای مشهوردر دنباوند (دماوند) از اعمال ری و آنرا جَرهُد نیزنامند. استوناوند از قل