جرمیلغتنامه دهخداجرمی . [ ج ِ ] (اِخ ) سعیدبن حیدر مکنی به ابوعبداﷲ. از فقها بود و از ابویعقوب یوسف بن ایوب همدانی استماع حدیث کرد و بسال پانصد وچهل و اندی از هجرت در جرم درگذشت
جرمیلغتنامه دهخداجرمی . [ ج ُ ] (اِخ ) ملا جرمی . از شاعران بود. صاحب مجالس النفائس آرد: از مردم بخارا است . وی مرد بیقید است . و تعینی ندارد. این مطلع از اوست :سر ببالین چو نهم
جرمیلغتنامه دهخداجرمی .[ ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب به جرم که نام جایی است در ایران . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). منسوب است به جرم ازبلاد بدخشان در آن سوی ولوالج . (از انساب سمعانی ).
جرمیلغتنامه دهخداجرمی . [ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن اسحاق بن ابوحمیصه معروف به ابن ابی العلاء مکنی به ابوعبداﷲ. او اخباری و یکی از علمای نحو و لغت بود و از نظر نیکویی ضبط، خطی مرغو
ژرمیلغتنامه دهخداژرمی . [ ژِ رِ ] (اِخ ) یکی از چهار پیغمبر اسرائیل و دومین پیغمبر اعظم عهد عتیق . مولد حدود سال 650و وفات در حدود سال 590 ق .م . رجوع به اَرمیا شود.
آهنگ شارش جِرمیmass flow rateواژههای مصوب فرهنگستانجِرمی از ماده که در واحد زمان از سطح مشخصی میگذرد متـ . بده جِرمی
جرمیدانلغتنامه دهخداجرمیدان . [ ] (اِخ ) موضعی است در جبال و به گمان من (یاقوت ) از نواحی همدان است . (از معجم البلدان ).
جرمیلکلغتنامه دهخداجرمیلک . [ ج َ ل َ ] (اِ) به لغت کوهستانی و استانی (کذا) و جابلق اسم دوایی است که ترکان آنجا نبات آزار نامند. ماهیت آن ، بیخی است بسطبری انگشتی و طول آن زیاده ب
جرمیهنلغتنامه دهخداجرمیهن . [ ج ُ هََ ] (اِخ ) از قرای مرو است و در قسمت اعلای آن بلد قرار دارد. (از معجم البلدان ).
جرمیهنیلغتنامه دهخداجرمیهنی . [ ج ُ هََ ] (اِخ ) ابراهیم بن خالدبن نصر مکنی به ابواسحاق . در عصر خود امام دنیا بود و از عارم بن فضل استماع حدیث کرد و یحیی بن ماسویه از او روایت دار
جنحهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهجرمی که مجازاتش بیشتر از مجازات عمل خلاف و کمتر از مجازات جنایت باشد.