جرمهلغتنامه دهخداجرمه . [ ] (اِخ ) نام قریه ای است در سنجاق حمید از ولایت قونیه . خرابه های شهر قدیمی قرمنه در اطراف آن باقی است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
جرمهلغتنامه دهخداجرمه . [ ج َ م َ / م ِ ] (اِ) اسب خنگ را گویند یعنی اسبی که موی او سفید باشدو به این معنی با جیم فارسی هم آمده است . (برهان ). اسب نقره خنگ . (از مؤید الفضلا)
ژرمهلغتنامه دهخداژرمه . [ ژِ م ِ ] (اِخ ) (قدیس ) یا ژِرمار. نام یکی ازقدّیسین بووِزی مولد سال 610 و وفات بسال 658 م . ذکران وی 28 سپتامبر است .
جرمةلغتنامه دهخداجرمة. [ ج ِ م َ ] (ع اِ) خرما یا انگور دروندگان . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). || آنچه از خرمای نارس چیده شود. (از لسان ) (از تاج العروس ). کونلک
جرمةلغتنامه دهخداجرمة. [ ج َ م َ ] (اِخ ) نام قصبه ای است بناحیه ٔ فزان در جنوب افریقیه . عقبةبن عامر آن را فتح کرد و مردم آنجا را به اسیری گرفت . (از معجم البلدان ). و رجوع به
جرمهانلغتنامه دهخداجرمهان . [ ] (اِخ ) نام محلی است . رجوع به تاریخ غازانی ص 36 شود. شاید همان جرمیهن از قرای مرو باشد.
جرمةلغتنامه دهخداجرمة. [ ج ِ م َ ] (ع اِ) خرما یا انگور دروندگان . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). || آنچه از خرمای نارس چیده شود. (از لسان ) (از تاج العروس ). کونلک
جرمةلغتنامه دهخداجرمة. [ ج َ م َ ] (اِخ ) نام قصبه ای است بناحیه ٔ فزان در جنوب افریقیه . عقبةبن عامر آن را فتح کرد و مردم آنجا را به اسیری گرفت . (از معجم البلدان ). و رجوع به
جرمهانلغتنامه دهخداجرمهان . [ ] (اِخ ) نام محلی است . رجوع به تاریخ غازانی ص 36 شود. شاید همان جرمیهن از قرای مرو باشد.
لَا يَجْرِمَنَّکُمْفرهنگ واژگان قرآنشما را نكِشاند (جرمه و يجرمه معنايش اين است که او را وادار به جرم کرد ، و اگر معصيت را هم جريمه ميگويند چون وبال و عقوبت آن ، که يا مال است و يا شکنجه بر آدمي ت
کاستی جرمmass defectواژههای مصوب فرهنگستانتفاوت میان جرم اتم و مجموع جرمهای اجزای تشکیلدهندۀ آن که در محاسبۀ انرژیِ بستگیِ هسته مورد استفاده قرار میگیرد