جرطلغتنامه دهخداجرط. [ ج َ رَ ] (ع مص ) بگلو درماندن طعام . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (ازمتن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). یا درست آن خَرَط با خاء معجمه اس
جرتلغتنامه دهخداجرت . [ ج ُ ] (اِخ ) دهی است بصنعا. (منتهی الارب ). قریه ای است از قرای صنعا به یمن . (از معجم البلدان ). این کلمه را بفتح و کسر جیم و همچنین جرث بثاء نیز ضبط ک
جریر الطبیبلغتنامه دهخداجریر الطبیب . [ ج َ رُطْ طَ ] (اِخ ) از دانشمندان علم طب بود و محمدبن زکریای رازی کتابی در رد عقیده ٔ وی در مورد یک مسئله ٔ پزشکی بدین شرح نوشته : کتاب الرد علی
حجرالطربطلغتنامه دهخداحجرالطربط. [ ح َ ج َ رُطْ طَ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مصحف حجرالشطوط. رجوع به حجرالشطوط شود.
حجرالطورلغتنامه دهخداحجرالطور. [ ح َ ج َ رُطْ طو ] (ع اِ مرکب ) حجرالدم شادنه . رجوع به حجرالدم شود.