جرذلغتنامه دهخداجرذ. [ ج َ ] (ع مص ) بسته و مانند موش گردیدن ریش (زخم ). (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یقال : جرذت القرحة؛ بسته و مانند موش گر
جرذلغتنامه دهخداجرذ. [ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب گرزه ٔ فارسی ، گویا موش دشتی است . (یادداشت مؤلف ). موش دوپا. موشی دشتی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
جرذلغتنامه دهخداجرذ. [ ج َ رَ ] (ع اِ) بیماری ستور، مانند آماس و ترنجیدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر ورمی که در پی ستور پدید آید. (از اقرب الموارد). ورم پی
جرزلغتنامه دهخداجرز. [ ج ُ ] (اِخ ) نام یکی از ملوک اطراف سرزمین بلهرا که او را ملک الجرز میخواندند و لشکریان فراوان داشت . (اخبار الصین والهند ص 12 س 16).
جرزلغتنامه دهخداجرز. [ ج َ ] (اِ) پرنده ای است که عرب آن را حباری خوانند و به هوبره مشهور است و ترکان توغدری گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (برهان ). پرنده ای است که آن را به عرب
جرذاذلغتنامه دهخداجرذاذ. [ ج ُ ] (اِخ ) نام مادر اردشیر است و او را دو پل است یکی به ایذج و دیگری به اهواز و پل ایذج از عجایب دنیا است . و قنطره ٔ جرذاذ معروف و در اهواز است . (ی
جرذانلغتنامه دهخداجرذان . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِجُرَذ، به معنی کلاکموش . (منتهی الارب ). ج ِ عربی جرذ که نوعی موش است . (یادداشت مؤلف ). رجوع بجرذ شود.
جرذانلغتنامه دهخداجرذان . [ ج ُ / ج ِ ] (ع اِ) ام جرذان . نوعی نخل است به حجاز که پس از همه بثمر میرسد. (از متن اللغة). نوعی از خرما. (از منتهی الارب ).
جرذانةلغتنامه دهخداجرذانة. [ ج ِ ن َ ] (ع اِ) واحد ام جرذان که نوعی خرماست . (منتهی الارب ). واحد جراذین که نوعی است از خرما. (منتهی الارب ). یک نوع از خرما که جمع آن جراذین است .