جرجومةلغتنامه دهخداجرجومة. [ ج ُ م َ ] (اِخ ) شهری است بر کوه لکام به مرز شام نزدیک معدن زاج که بین پیاس و بوقه بنزدیکی انطاکیه قرار دارد و مردم آنجا را جراجمه گویند وضع آنان در ز
جرجمةلغتنامه دهخداجرجمة. [ ج َ ج َ م َ ] (ع مص ) نوشیدن . || خوردن چیزی . (منتهی الارب ). || افکندن . ویران کردن . بازنمودن بنا. (منتهی الارب ). بیفکندن . || جداکردن گوشت از استخ
جرجوملغتنامه دهخداجرجوم . [ ج ُ ] (ع اِ) کاریزه . (منتهی الارب ). کافشه . (ناظم الاطباء). عُصفُر. (متن اللغة) (اقرب الموارد). و آن به معنی گیاهی است که گوشت درشت را زرد و نرم ساز
جراجمهلغتنامه دهخداجراجمه . [ ج َ ج ِ م َ ] (اِخ ) نام اهالی جُرجومَه که شهری است بر کوه لکام در مرز شام نزدیک انطاکیه آنجا که معدن زاج وجود دارد. (از معجم البلدان ، ذیل کلمه ٔ جر
جراجمةلغتنامه دهخداجراجمة. [ ج َ ج ِ م َ ] (اِخ ) گروهی است از عرب به جزیره یا نبطیان شام اند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گروهی از تازیان در جزیره . (ناظم الاطباء). نبطیان شام را