جرجرةلغتنامه دهخداجرجرة. [ ] (ع اِ صوت ) غرغر آوازی که از جوف برآید: و فی الحدیث «الذی یأکل فی اناء من فضة، انما یجرجر فی جوفه ؛ ای یحدر فیه نار جهنم فجعل للشرب و الجرع جرجرة و
جرجرةلغتنامه دهخداجرجرة. [ ج َ ج َ رَ ] (ع مص ) آواز کردن شراب . (منتهی الارب ). آواز کردن شراب در گلوی خورنده ٔ آن . (از اقرب الموارد). || شراب با آواز خورانیدن کسی را. (از منته
جرارهفرهنگ انتشارات معین(جَ رِّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نوعی از عقرب زرد و درشت که دُمش را برزمین می کشد و زهر شدیدی دارد. 2 - کنایه از: زلف معشوق .
شندرهلغتنامه دهخداشندره . [ ش ِ دِ رَ / رِ ] (ص ) ژنده .پاره . جرجره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شندر شود.
گلولغتنامه دهخداگلو. [ گ ُ / گ َ ] (اِ) در اوستا گَرَه (گلو)، پهلوی گروک ، سانسکریت گَلَه ، لاتینی گولا ، ارمنی کول (فروبرده ، بلعیده )، کردی گَرو ، افغانی غاره ، غرئی (گردن ،
جریرهلغتنامه دهخداجریره . [ ج َ رَ ] (اِخ ) نام دختر پیران ویسه است که زن سیاوش بود و فرود پسر او است . (برهان ) (آنندراج ). نام دختر پیران ، زن سیاوش . (لغات شاهنامه تألیف شفق
جریرةلغتنامه دهخداجریرة. [ ج َ رَ ] (ع اِ) گناه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار)(مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). گناه و جنایت . (از اقرب الموارد). جَریمَة. (آنندراج ) (مهذب الاسماء)