جرترودلغتنامه دهخداجرترود. [ ] (اِخ ) دو تن از قدیسه های دین مسیح بدین نام شهرت دارند، یکی در قرن هفتم میلادی میزیسته و دیگری در اوئل قرن چهاردهم میلادی در گذشته است . رجوع به قام
ژرترودلغتنامه دهخداژرترود. [ ژِ ] (اِخ ) (قدیسه ) نام راهبه ٔ نیول در برابان . دختر پپن دُلاندن . ذکران وی 17 مارس است .
جرترود لوتلیان بللغتنامه دهخداجرترود لوتلیان بل . [ جْرج ِ ل ُ ب ِ ] (اِخ ) بانوی مستشرق انگلیسی (1868 - 1926 م .) که دیوان حافظ را به انگلیسی ترجمه کرده و مقدمه ٔ قابل تحسینی بر آن نوشته و
جرتودهلغتنامه دهخداجرتوده . [ ج َ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج ازبخش حومه ٔ شهرستان قوچان . این ده در بیست و چهار هزارگزی شمال باختری قوچان و هشت هزارگزی جنوب
جارودلغتنامه دهخداجارود. (اِخ ) ابن ابی سبرة. در الموشح چنین آمده است : محمدبن عبداﷲ هذلی از جارودبن ابی سبرة نقل کرده که گفت : بر در خانه نشسته بودم که فرزدق عبور میکرد و نزد من
جارودلغتنامه دهخداجارود. (اِخ ) لقب بشربن عمروبن حنش عبدی بود. وی از اشراف زمان جاهلی و بزرگ طائفه ٔ عبدالقیس (طایفه ای از بنی اسد) بشمار میرفت . او اسلام را درک کرد. حکم بن ابوا
جارودلغتنامه دهخداجارود. (ع ص ،اِ) مرد شوم بدفال . (منتهی الارب ). بداختر. (مهذب الاسماء). || سال سخت و قحط. (منتهی الارب ) (آنندراج ): سنة جارود؛ سال سخت و قحط. (منتهی الارب ).
جرترود لوتلیان بللغتنامه دهخداجرترود لوتلیان بل . [ جْرج ِ ل ُ ب ِ ] (اِخ ) بانوی مستشرق انگلیسی (1868 - 1926 م .) که دیوان حافظ را به انگلیسی ترجمه کرده و مقدمه ٔ قابل تحسینی بر آن نوشته و
جرتودهلغتنامه دهخداجرتوده . [ ج َ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج ازبخش حومه ٔ شهرستان قوچان . این ده در بیست و چهار هزارگزی شمال باختری قوچان و هشت هزارگزی جنوب
جارودلغتنامه دهخداجارود. (اِخ ) ابن ابی سبرة. در الموشح چنین آمده است : محمدبن عبداﷲ هذلی از جارودبن ابی سبرة نقل کرده که گفت : بر در خانه نشسته بودم که فرزدق عبور میکرد و نزد من
جارودلغتنامه دهخداجارود. (اِخ ) لقب بشربن عمروبن حنش عبدی بود. وی از اشراف زمان جاهلی و بزرگ طائفه ٔ عبدالقیس (طایفه ای از بنی اسد) بشمار میرفت . او اسلام را درک کرد. حکم بن ابوا
جارودلغتنامه دهخداجارود. (ع ص ،اِ) مرد شوم بدفال . (منتهی الارب ). بداختر. (مهذب الاسماء). || سال سخت و قحط. (منتهی الارب ) (آنندراج ): سنة جارود؛ سال سخت و قحط. (منتهی الارب ).