جربهلغتنامه دهخداجربه . [ ] (اِخ ) خلیجی است در جنوب شرقی تونس . طول آن از شمال بجنوب 130 و ازشرق بغرب 90هزارگز است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
جربهلغتنامه دهخداجربه . [ ج َ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز است . و در 20 هزارگزی جنوب خاوری اهواز در کنار راه آهن اهواز به بندر شاهپور واقع شده
جربهلغتنامه دهخداجربه . [ ج َ رَب ْ ب َ ] (ع اِ) گروه خران ، یا درشت و قوی از خران و مردمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مردمان قوی در صورتی که گروهی متساوی باشند
جربهلغتنامه دهخداجربه . [ ج ُ رَب ْ ب َ ] (اِخ ) کوهی است از آن بنی عامر. (معجم البلدان ). کوهی است . (منتهی الارب ). آنرا جَرَبَّة نیز گویند. (منتهی الارب ).
ژربهلغتنامه دهخداژربه . [ ژِ ب ِ ] (اِخ ) فیلیپ اُلمپ . کشیش و نویسنده ٔ فرانسوی . اسقف پرپینیان (1798 - 1864 م .).
جربةلغتنامه دهخداجربة. [ ج َ ب َ ] (اِخ ) دهی است به مغرب . (منتهی الارب ). مخفف جُرَبَّة و جرب بتشدید باء نام دهی است بمغرب که در کتاب الفتوح ذکر آن بسیار آمده است در حدیث حنش
جربةلغتنامه دهخداجربة. [ ج َ رَب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است بمغرب که آن را جربه بتخفیف با نیز گویند. (از معجم البلدان ). رجوع بجربه شود.
جربةلغتنامه دهخداجربة. [ ج ِ ب َ ] (اِخ ) جزیره ای است که شهری در ساحل آن قرار دارد و برای رسیدن بدان باید از بحر قیصر عبور کرد. در آنجا درختان خرما و سیب و سایر میوه ها فراوان
جربةلغتنامه دهخداجربة. [ ج ِ ب َ ] (ع اِ) کشت زار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مزرعة. (اقرب الموارد). || زمین بی آب و گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا
جابهلغتنامه دهخداجابه . [ ب ِه ْ ] (ع نف ) نعت فاعلی از جَبَهَه رویاروی آینده از پرنده یا وحشی و آن را منحوس دانند. (منتهی الارب ). آن صید که از پیش درآید. (مهذب الاسماء).
جربةلغتنامه دهخداجربة. [ ج َ ب َ ] (اِخ ) دهی است به مغرب . (منتهی الارب ). مخفف جُرَبَّة و جرب بتشدید باء نام دهی است بمغرب که در کتاب الفتوح ذکر آن بسیار آمده است در حدیث حنش
جربةلغتنامه دهخداجربة. [ ج َ رَب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است بمغرب که آن را جربه بتخفیف با نیز گویند. (از معجم البلدان ). رجوع بجربه شود.
جربةلغتنامه دهخداجربة. [ ج ِ ب َ ] (اِخ ) جزیره ای است که شهری در ساحل آن قرار دارد و برای رسیدن بدان باید از بحر قیصر عبور کرد. در آنجا درختان خرما و سیب و سایر میوه ها فراوان
جربةلغتنامه دهخداجربة. [ ج ِ ب َ ] (ع اِ) کشت زار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مزرعة. (اقرب الموارد). || زمین بی آب و گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا
جربلغتنامه دهخداجرب . [ ج َ رَب ب ] (اِخ ) نام موضعی است به یمن و ابوسعد در حدیث حنش صنعانی آنرا جَرَبّة ضبط کرده است . (از معجم البلدان ).