جراشعلغتنامه دهخداجراشع. [ ج َ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جُرشع، به معنی شتر و اسب بزرگ شکم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جرشعلغتنامه دهخداجرشع. [ ج ُ ش ُ ] (ع ص ، اِ) شتر یا اسب بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). اشتر بزرگ . (مهذب الاسماء خطی ) || بزر
جراشلغتنامه دهخداجراش . [ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک لارستان فارس به این معنی که تل مخروطی بسیار مرتفعی است که در اطراف این تل خانه ساخته اند. خانه ٔ کدخدای جراش که غالبا
جراشلغتنامه دهخداجراش . [ ج َ ] (اِخ ) ابن احمد همدانی ، مکنی به ابوالفتح . از دانشمندان است . او راست : کتاب القرانات . (از کشف الظنون ) (از هدیة العارفین ).
جراشلغتنامه دهخداجراش . [ج ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ جارش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جنایتکاران و گناهکاران . (از منتهی الارب ).
جراشانلغتنامه دهخداجراشان . [ ] (اِخ ) شهری است به اسبزار در خراسان ، جایی بانعمت است و مردمان او خوارج اند و جنگی . (حدود العالم ).
جرشعلغتنامه دهخداجرشع. [ ج ُ ش ُ ] (ع ص ، اِ) شتر یا اسب بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). اشتر بزرگ . (مهذب الاسماء خطی ) || بزر
جراشلغتنامه دهخداجراش . [ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک لارستان فارس به این معنی که تل مخروطی بسیار مرتفعی است که در اطراف این تل خانه ساخته اند. خانه ٔ کدخدای جراش که غالبا
جراشلغتنامه دهخداجراش . [ ج َ ] (اِخ ) ابن احمد همدانی ، مکنی به ابوالفتح . از دانشمندان است . او راست : کتاب القرانات . (از کشف الظنون ) (از هدیة العارفین ).
جراشلغتنامه دهخداجراش . [ج ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ جارش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جنایتکاران و گناهکاران . (از منتهی الارب ).
جراشانلغتنامه دهخداجراشان . [ ] (اِخ ) شهری است به اسبزار در خراسان ، جایی بانعمت است و مردمان او خوارج اند و جنگی . (حدود العالم ).