طناب چهاررشتهshroud-laid rope, shroud laidواژههای مصوب فرهنگستانطنابی با مغزی الیافطبیعی که چهاررشتة بههمتابیدة مغزی آن را دربرگرفتهاند
زئیراتلغتنامه دهخدازئیرات . [ زَ ] (ع اِ) جمع زئیر. (از قاموس عثمانی ).- زئیرات احتکاکی ؛ صدای حاصل از احتکاک دو غشاء. (از قاموس عثمانی ).- زئیرات جرشی ؛ صوتی شبیه به رنده کردن که از بدن شنیده میشود. (از قاموس عثمانی ).- <span class=
زراتلغتنامه دهخدازرات . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرمشکان است که در بخش سروستان شهرستان شیراز واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
زرادلغتنامه دهخدازراد. [ زَرْ را ] (ع ص ) زره گر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار) (از اقرب الموارد). زره گر که زره را می سازد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زره ساز و زره گر. (ناظم الاطباء). این انتساب اشتغال به اسلحه سازی را افاده می نماید. (از انساب سمعانی ). زره گر. درع باف . (یادداشت بخ
زرادلغتنامه دهخدازراد. [ زِ ] (ع اِ) ریسمان که به وی گلوی شتر را بندند تا نشخوار بدهان نیارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مخنقه . (اقرب الموارد). || دِرّه و تازیانه ٔ چوبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
جرأت کردنلغتنامه دهخداجرأت کردن . [ ج ُ ءَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گستاخی کردن .دلیری نمودن . جسارت ورزیدن . و رجوع به جرأت شود.
حجراتلغتنامه دهخداحجرات . [ ح ُ ج ُ / ح ُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ حجرة. (ترجمان عادل بن علی ). || (اِخ )نام سوره ٔ چهل و نهمین از قران کریم و آن مدنیه است و دارای هجده آیت ، پس از سوره ٔ فتح و پیش از سوره ٔ ق واقع است . و آغاز شود به : یا ایهاالذین آمنوا...
هاجراتلغتنامه دهخداهاجرات . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ هاجرة. رسوائیها. یقال : رماه بهاجرات ؛ ای بفضائح و فواحش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رماه بهاجرات ؛ یعنی به فضایح و کلماتی که در آنها فحش است و آن از باب تامر و لابن است . (از اقرب الموارد).
مشجراتلغتنامه دهخدامشجرات . [ م ُ ش َج ْ ج َ ] (ع اِ) ج ِ مشجّرة. نسبت نامه ها وشجره نامه ها : و در بلاد خراسان همه ٔ سادات که مشجرات دارند کتب انساب متفقند که آن جماعت علوی نیستند. (کتاب النقض ص 337). و رجوع به مشجرة شود.