جراب الدولةلغتنامه دهخداجراب الدولة. [ ج ِ بُدْ دَ / دُو ل َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن علویه سیستانی . رجوع به احمدبن محمد علویه شود.
جران العودلغتنامه دهخداجران العود. [ ج ِ نُل ْ ع َ ] (اِخ ) لقب شاعری است که بمناسبت بیت زیر درباره ٔ دو زن خویش بدین نام ملقب شده است :خذا حذراً یا جارتی فاننی رأیت ُ جران العود قد
جرب العینلغتنامه دهخداجرب العین . [ ج َ رَ بُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) جرب و خارش چشم . مؤلف بحرالجواهر آرد، خشونت و بیماریی است که بر داخل پلک چشم عارض شود و آن چهار قسم باشد و هر چها
جرب الکتانلغتنامه دهخداجرب الکتان . [ ] (ع اِ مرکب ) همان کشوت (نوعی گیاه ) است . (از دزی ). رجوع به کشوت شود.
جرب الکلیةلغتنامه دهخداجرب الکلیة. [ ج َ رَ بُل ْ ک ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) بیماری جرب که عارض کلیه باشد. مؤلف بحرالجواهر آرد: عبارت است از شکافتن و منفجرشدن دانه های کوچکی که بر کلیه ع
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد سجستانی جراب الدوله . رجوع به احمدبن محمدبن علویه ... شود.
ابوالعباسلغتنامه دهخداابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) جراب الدوله ریح . احمدبن محمدبن علوجه ٔ سیستانی . رجوع به احمد... شود.
محتمل الضدینلغتنامه دهخدامحتمل الضدین . [م ُ ت َ م َ / م ِ لُض ْ ض ِدْ دَ ] (ع ص مرکب ) چیزی که دارای دو معنی ضد هم باشد. (از ناظم الاطباء). || در اصطلاح علمای بدیع صنعت توجیه را نامند.
ریحلغتنامه دهخداریح . (اِخ ) لقب احمدبن محمدبن علوجه ٔ (یا علویه ) سیستانی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به جراب الدوله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به احمدبن محمد... شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علویه ٔ سیستانی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بریح و هم ملقب بجراب الدولة. وی طنبوری و بذله گو و ظریف و خوش دعابه است و به ایام م