جراباذیلغتنامه دهخداجراباذی .[ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به جراباذ که قریه ای است از قراء مرو. (از الانساب سمعانی ) (معجم البلدان ).
جراباذیلغتنامه دهخداجراباذی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ، مکنی به ابوبکر. محدث بود. وی از محمودبن عبداﷲ سعدی روایت کند و قاضی ابوبکر احمدبن محمدبن ابراهیم صدفی از او روایت دارد. (
جراباذلغتنامه دهخداجراباذ. [ ج ُ ] (اِخ ) از دهات مرو است و مردم آنجا آن را کراباذ گویند. (از معجم البلدان ). در مرآت البلدان جراباد با دال مهمله ضبط شده است . رجوع به جراباد شود.
جابانیلغتنامه دهخداجابانی . [ ] (اِخ ) نام محلی است که در آنجا شاه اسماعیل با فرخ یسار جنگ کرده است . (تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون ص 65).
جراذینلغتنامه دهخداجراذین . [ ج َ ] (ع اِ) نوعی از خرما و واحد آن جِرذانة است . (از منتهی الارب ). نوعی خرما. (از متن اللغة).
جراذینیلغتنامه دهخداجراذینی . [ ج َ ] (اِخ ) این کلمه منسوب است به جراذین که نوعی خرما است . در اصطلاح علم رجال به علی بن عباس گفته شود. از علامه حلی نقل است که حرف اول آن خاء معجم
جلابادیلغتنامه دهخداجلابادی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به جلاباد که محله ای است به نیشابور. (از معجم البلدان ) (انساب سمعانی ). رجوع به جلاباد شود.
جراباذلغتنامه دهخداجراباذ. [ ج ُ ] (اِخ ) از دهات مرو است و مردم آنجا آن را کراباذ گویند. (از معجم البلدان ). در مرآت البلدان جراباد با دال مهمله ضبط شده است . رجوع به جراباد شود.
جابانیلغتنامه دهخداجابانی . [ ] (اِخ ) نام محلی است که در آنجا شاه اسماعیل با فرخ یسار جنگ کرده است . (تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون ص 65).
جراذینلغتنامه دهخداجراذین . [ ج َ ] (ع اِ) نوعی از خرما و واحد آن جِرذانة است . (از منتهی الارب ). نوعی خرما. (از متن اللغة).
جراذینیلغتنامه دهخداجراذینی . [ ج َ ] (اِخ ) این کلمه منسوب است به جراذین که نوعی خرما است . در اصطلاح علم رجال به علی بن عباس گفته شود. از علامه حلی نقل است که حرف اول آن خاء معجم
جلابادیلغتنامه دهخداجلابادی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به جلاباد که محله ای است به نیشابور. (از معجم البلدان ) (انساب سمعانی ). رجوع به جلاباد شود.