جراباذلغتنامه دهخداجراباذ. [ ج ُ ] (اِخ ) از دهات مرو است و مردم آنجا آن را کراباذ گویند. (از معجم البلدان ). در مرآت البلدان جراباد با دال مهمله ضبط شده است . رجوع به جراباد شود.
جراباذیلغتنامه دهخداجراباذی .[ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به جراباذ که قریه ای است از قراء مرو. (از الانساب سمعانی ) (معجم البلدان ).
جراباذیلغتنامه دهخداجراباذی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ، مکنی به ابوبکر. محدث بود. وی از محمودبن عبداﷲ سعدی روایت کند و قاضی ابوبکر احمدبن محمدبن ابراهیم صدفی از او روایت دارد. (
جرابادلغتنامه دهخداجراباد. [ ج ُ ] (اِخ ) به عقیده ٔ صاحب معجم البلدان معرب کراباد است و آن قصبه ای است نزدیک مرو. (مرآت البلدان ج 4 ص 215). رجوع بجراباذ شود.
جرباذلغتنامه دهخداجرباذ. [ ج ِ ] (ع مص ) نوعی از رفتار اسب و شتر (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از رفتار شتر و اسب یا آن گران دویدن آن است . (از قطر المحیط). گران دویدن اسب
جرباذقانلغتنامه دهخداجرباذقان . [ ج َ ذَ ] (اِخ ) نام بلده ای است بین استراباد و گرگان از نواحی طبرستان . (از معجم البلدان ) (از لباب الانساب ). رجوع به جربادقان شود.
جراباذیلغتنامه دهخداجراباذی .[ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به جراباذ که قریه ای است از قراء مرو. (از الانساب سمعانی ) (معجم البلدان ).
جراباذیلغتنامه دهخداجراباذی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ، مکنی به ابوبکر. محدث بود. وی از محمودبن عبداﷲ سعدی روایت کند و قاضی ابوبکر احمدبن محمدبن ابراهیم صدفی از او روایت دارد. (
جرابادلغتنامه دهخداجراباد. [ ج ُ ] (اِخ ) به عقیده ٔ صاحب معجم البلدان معرب کراباد است و آن قصبه ای است نزدیک مرو. (مرآت البلدان ج 4 ص 215). رجوع بجراباذ شود.
جرباذلغتنامه دهخداجرباذ. [ ج ِ ] (ع مص ) نوعی از رفتار اسب و شتر (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از رفتار شتر و اسب یا آن گران دویدن آن است . (از قطر المحیط). گران دویدن اسب
جرباذقانلغتنامه دهخداجرباذقان . [ ج َ ذَ ] (اِخ ) نام بلده ای است بین استراباد و گرگان از نواحی طبرستان . (از معجم البلدان ) (از لباب الانساب ). رجوع به جربادقان شود.