جذملغتنامه دهخداجذم . [ ج َ ذِ] (ع ص ) تیزرو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شتاب کننده . (شرح قاموس ). شتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سریع. (قطر المحیط) (ناظم الاطبا
جذملغتنامه دهخداجذم . [ ج َ ذَ ] (ع مص ) بریده شدن دست کسی . (از منتهی الارب ) (شرح قاموس ). || افتادن سرانگشتان کسی . (از منتهی الارب ) (شرح قاموس ). || مبتلا گردیدن به مرض خو
جذملغتنامه دهخداجذم . [ ج َ ] (ع اِ) اصل مردم و جز او. (مهذب الاسماء). اصل و بن هرچیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصل . (المنجد). جِذم . (منتهی الارب ) (المنجد). || روییدن
جذملغتنامه دهخداجذم . [ ج َ ذَ ] (اِخ ) زمینی است ببلاد فهم . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). زمینی است ببلاد فهم بن عمروبن قیس عیلان . قیس بن عیزارة هذلی خطاب به تأبط شراَ گوید:
جذملغتنامه دهخداجذم . [ ج ِ ] (ع اِ) اصل و بن هر چیز. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). اصل هر چیز مانند اصل دیوار و جز آن . (قطرالمحیط). بیخ هر چیز و اصل عمارت . (از غیاث اللغات )
جزملغتنامه دهخداجزم . [ ج َ ] (از ع ، ص ) استوار و محکم و قطع و یقین . (ناظم الاطباء). یقین .(غیاث اللغات ). دل نهادن بر. نیت درست کردن بر. (یادداشت مؤلف ) : هرچه وی گوید همچن
جزملغتنامه دهخداجزم . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) امری که پیش از وقت خود آید. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). از کارها پیش از هنگام آمدن .(شرح قاموس )
جزملغتنامه دهخداجزم . [ ج ِ ] (ع اِ) بهره . (منتهی الارب ). بهره و نصیب و قسمت . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نصیب .(اقرب الموارد). بهره ای از خرما. (از متن اللغة).
جزملغتنامه دهخداجزم . [ ج َ ] (ع مص ) راست کردن سوگندرا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). امضاء و تنفیذ کردن سوگند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
جذمانلغتنامه دهخداجذمان . [ج ُ ] (اِخ ) موضعی است که کوشک و قلعه ای از کوشکهای [ آطام ] مدینه در آنجا قرار دارد. و بدین جهت به این اسم نامیده شد که قوم تبع هنگامی که بجنگ یثرب آم
جذمیلغتنامه دهخداجذمی .[ ج َ ذَ ] (اِخ ) ذواب بن ربیعةبن عبیدبن اسعدبن جذیمه اسدی جذمی . وی منسوب به جذیمةبن مالک بن نصربن قعیربن حرث بن ثعلبةبن ذودان بن اسدبن خزیمه است که با ع
جذمیلغتنامه دهخداجذمی .[ ج َ ذَ ] (اِخ ) مالک بن حرث بن عبدیغوث بن مسلمةبن ربیعةبن جذیمة نخعی جذمی . منسوب است به جذیمةبن سعدبن مالک بن نخع که بطنی است از نخع. (از لباب الانساب
جذمانلغتنامه دهخداجذمان . [ ج ُ ] (ع اِ) نره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ذکر. || بیخ ذکر. (شرح قاموس ). بن نره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جذمةلغتنامه دهخداجذمة. [ ج ِ م َ ] (ع اِ) پاره ای از رسن و جز آن که سر آن بتراشند و اصل آن باقی دارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره ای از چیز است که بریده شده
جذمانلغتنامه دهخداجذمان . [ج ُ ] (اِخ ) موضعی است که کوشک و قلعه ای از کوشکهای [ آطام ] مدینه در آنجا قرار دارد. و بدین جهت به این اسم نامیده شد که قوم تبع هنگامی که بجنگ یثرب آم
جذمیلغتنامه دهخداجذمی .[ ج َ ذَ ] (اِخ ) ذواب بن ربیعةبن عبیدبن اسعدبن جذیمه اسدی جذمی . وی منسوب به جذیمةبن مالک بن نصربن قعیربن حرث بن ثعلبةبن ذودان بن اسدبن خزیمه است که با ع
جذمیلغتنامه دهخداجذمی .[ ج َ ذَ ] (اِخ ) مالک بن حرث بن عبدیغوث بن مسلمةبن ربیعةبن جذیمة نخعی جذمی . منسوب است به جذیمةبن سعدبن مالک بن نخع که بطنی است از نخع. (از لباب الانساب