جذع مذعلغتنامه دهخداجذع مذع . [ ج ِ ذَ ع َ م ِ ذَ ع َ ] (ع ص مرکب ،از اتباع ) پریشان و متفرق شده . رجوع به جذَع شود.
جذعلغتنامه دهخداجذع . [ ج َ ذَ ] (ع اِ) آنچه پیش از ثنی باشد، یعنی گوسپند و گاو بسال دوم در آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). گوسفند که بسال دوم باشد.
جذعلغتنامه دهخداجذع . [ ج َ ] (ع مص ) بی علف بستن ستور را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازداشتن چارپا در جای بی علف (شرح قاموس ). واداشتن ستور بی علف
جذعلغتنامه دهخداجذع . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن عمرو. غسانی است . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نام مردی است . (اقرب الموارد). و اشاره به این مثل عرب است که خذ من جذع
مذعلغتنامه دهخدامذع . [ م ِ ذَ ] (ع ص ، از اتباع ) ذهبوا جِذَع َ مِذَع َ؛ پراکنده شدند در اطراف . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به جذع مذع شود.
جذعلغتنامه دهخداجذع . [ ج َ ذَ ] (ع اِ) آنچه پیش از ثنی باشد، یعنی گوسپند و گاو بسال دوم در آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). گوسفند که بسال دوم باشد.
اوللغتنامه دهخدااول . [ اَو وَ ] (ع اِ ص ، ق ) نخستین . (کشاف اصطلاحات الفنون ).نخست نقیض آخر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). آغاز.
جالغتنامه دهخداجا. (اِ) معروف است که مکان و مقام باشد. (برهان ). محل . مَعان . مستقر. موضع: عَثار؛ جای هلاک و بدی . خُنُس ؛ جای آهوان . وَأطَه ؛ جای ژرف از آب و جای بلند و مر
جذةلغتنامه دهخداجذة. [ ج ُذْ ذَ ] (ع اِ) پاره ٔ جامه . (آنندراج ). ماعلیه من جذة؛ نیست بر وی چیزی از جامه و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ای از مجذوذ است . سپس