جذعانلغتنامه دهخداجذعان . [ ج ُ ](ع اِ) ج ِ جَذَع . (منتهی الارب ). رجوع به جذع شود.- جذعان من الجبال ؛ صغار آنها. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). کوههای خرد. (منتهی الارب ).
جذانلغتنامه دهخداجذان . [ ج َذْ ذا ] (ع اِ) سنگریزه های نرم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جذانة یکی آن . (منتهی الارب ).
جذمانلغتنامه دهخداجذمان . [ج ُ ] (اِخ ) موضعی است که کوشک و قلعه ای از کوشکهای [ آطام ] مدینه در آنجا قرار دارد. و بدین جهت به این اسم نامیده شد که قوم تبع هنگامی که بجنگ یثرب آم
جذمانلغتنامه دهخداجذمان . [ ج ُ ] (ع اِ) نره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ذکر. || بیخ ذکر. (شرح قاموس ). بن نره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
حاسی الذهبلغتنامه دهخداحاسی الذهب . [ سِذْ ذَ هََ ] (اِخ ) لقب ابن جذعان است چه او را جامی از زر بود که بدان می آشامید. (تاج العروس ماده ٔ ح س و).
جذعلغتنامه دهخداجذع . [ ج َ ذَ ] (ع اِ) آنچه پیش از ثنی باشد، یعنی گوسپند و گاو بسال دوم در آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). گوسفند که بسال دوم باشد.
جذانلغتنامه دهخداجذان . [ ج َذْ ذا ] (ع اِ) سنگریزه های نرم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جذانة یکی آن . (منتهی الارب ).
جذمانلغتنامه دهخداجذمان . [ج ُ ] (اِخ ) موضعی است که کوشک و قلعه ای از کوشکهای [ آطام ] مدینه در آنجا قرار دارد. و بدین جهت به این اسم نامیده شد که قوم تبع هنگامی که بجنگ یثرب آم
جذمانلغتنامه دهخداجذمان . [ ج ُ ] (ع اِ) نره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ذکر. || بیخ ذکر. (شرح قاموس ). بن نره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).