جدودلغتنامه دهخداجدود. [ ج َ ] (اِخ ) اسم موضعی است در سرزمین بنی تمیم نزدیک به حزن بنی یربوع در جانب یمامه و آبی بنام کلاب دارد و در آنجا دو وقعه ٔ بزرگ از مشهورترین وقایع جنگه
جدودلغتنامه دهخداجدود. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) ماده خر فربه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، جِداد. (منتهی الارب ). || گورخر فربه . (از شرح قاموس ).ج ، جِداد. (شرح قاموس ). || میش کم
جدودلغتنامه دهخداجدود. [ ج ُ ] (ع اِ) جمع جدکه پدر پدر و پدر مادر باشد. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (قطر المحیط). رجوع به جدشود.
جدائدلغتنامه دهخداجدائد. [ ج َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جَدود. (منتهی الارب ). به معنی میش کم شیر. رجوع به جَدود شود.
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن شریک بن عمروبن قیس بن شراحیل شیبانی معروف به الحوفزان . از شجعان و بزرگان بنوذهل بن شیبان است و در بسیاری از جنگهای عرب چون : ذی طلوع و
خلفهلغتنامه دهخداخلفه . [ خ َ ل ِ ف َ ] (ع ص ) آبستن . آنرا درباره ٔ شتر بکار برند و جمع آن فحاض است از غیر لفظآن و گاهی هم بر «خلفات » و «خلف » جمع بسته میشود.- خلفة جدود ؛ خرم