جدشلغتنامه دهخداجدش . [ ج َ ] (ع مص ) اراده ٔ گرفتن کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). اراده ٔ گرفتن چیزی کردن . (از ناظم الاطباء). گرداندن چیزی برای گرفتن آن .
جدشلغتنامه دهخداجدش . [ ج َ دَ ] (ع اِ) زمین درشت . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). ج ، اَجداش . (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (آنندراج ) (قطر المحیط).
تیمورقاآنلغتنامه دهخداتیمورقاآن . [ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) پسر جمکیم و نوه ٔ قبلا قاآن که پس از درگذشت جدش به حکومت ختای رسید، و نامش را اولجای توقاآن گرداندند. رجوع به حبیب السیر چ خیام
زاهریلغتنامه دهخدازاهری . [ هَِ ری ی ] (اِخ ) حسن بن یعقوب بن سکن مکنی به ابوعلی و منسوب به جدش زاهری بخاری است و از ابوبکر اسماعیلی و دیگران روایت دارد. (تاج العروس ). سمعانی آر
سینالغتنامه دهخداسینا. (اِخ ) نام پدر شیخ ابوعلی و بعضی گفته اند نام جدشیخ ابوعلی است و بعضی گویند لقب شیخ ابوعلی است . (برهان ). نام جد بوعلی . (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ).نا
تبارزهلغتنامه دهخداتبارزه .[ ت َ رِ زَ / زِ ] (اِ) مردمان شهر تبریز. (ناظم الاطباء). جمعِ برساخته ٔ تبریزی : ... جدش [ میرزا معصوم ] از کدخدایان معتبر تجار بود چنانچه در میان تجار