جداکنندة خط عبورlane separatorواژههای مصوب فرهنگستانجداکنندهای فیزیکی بین خطوط حرکتی همجهت برای جلوگیری از تغییر خط خودروها
جداکنندهلغتنامه دهخداجداکننده . [ ج ُ ک ُ ن َن ْ دَ/ دِ ] (نف مرکب ) تفریق کننده . || منفصل کننده . از هم سواکننده . || علیحده کننده . || حل کننده . (از ناظم الاطباء). فارق . بائن .
جداماندهلغتنامه دهخداجدامانده . [ ج ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مهجور. (منتهی الارب ). دورمانده . تنهاشده : جدامانده از تخت و راهی شده نیازآمده پادشاهی شده .اسدی (گرشاسبنامه ص 33).
یاسمنلغتنامه دهخدایاسمن . [ س َم َ ] (اِ) درختچه ای از تیره ٔ زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است . گلهایش درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباش
کندهلغتنامه دهخداکنده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) صفت مفعولی از «کندن » (حفر کردن . برآوردن خاک زمین را چنانکه گودالی یا دخمه ای یا خانه ای و مانند آن آماده گردد) : و آنجا [ به سم
فردلغتنامه دهخدافرد. [ ف َ ] (ع ص ) تنها. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). متفرد. (اقرب الموارد). منفرد و مجرد. (ناظم الاطباء) : لاجرم تن آسان وفرد می باشد و روزگار کرانه می
ابوالفتحلغتنامه دهخداابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بُسْتی . علی بن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز ملقب به نظام الدین شاعر مشهور. ابن خلکان گوید: او صاحب طریقتی انیقه و