جدادلغتنامه دهخداجداد. [ ج َدْ دا ] (ع ص ، اِ) می فروش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). شراب فروش . (آنندراج ). || سازنده ٔ می . (منتهی الارب )
جدادلغتنامه دهخداجداد. [ ج ِ ] (اِخ ) نام موضعی است . نصرگوید بگمان من بین بادیةالکوفه والشام است . (از معجم البلدان ). ظاهراً جداد مصحف همین کلمه است که منتهی الارب و مراصدالاط
جدادلغتنامه دهخداجداد. [ ج ُدْ دا ] (اِخ ) نام وادی یا نهری است در بلاد عرب و در آن باغی است . و بحاء مهمله نیز روایت شده است . (از معجم البلدان ) : و لویکون علی الجداد یملکه لم
جدادیلغتنامه دهخداجدادی . [ ج ُ ] (اِخ ) عاصم بن علأبن مغیث بن حرث بن عامر خولانی جدادی ، مکنی به ابواللیث . محدث است . ابن وهیب از او روایت کند. وی بسال 176 هَ. ق . در ماه ربیع
جدادیلغتنامه دهخداجدادی . [ ج ُ ی ی / ی ] (ص نسبی ) منسوب به جدیده که بطنی از خولان است . رجوع به لباب الانساب شود.
جدادیلغتنامه دهخداجدادی . [ ج ُ ] (اِخ ) عاصم بن علأبن مغیث بن حرث بن عامر خولانی جدادی ، مکنی به ابواللیث . محدث است . ابن وهیب از او روایت کند. وی بسال 176 هَ. ق . در ماه ربیع
جدادیلغتنامه دهخداجدادی . [ ج ُ ی ی / ی ] (ص نسبی ) منسوب به جدیده که بطنی از خولان است . رجوع به لباب الانساب شود.
جدودلغتنامه دهخداجدود. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) ماده خر فربه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، جِداد. (منتهی الارب ). || گورخر فربه . (از شرح قاموس ).ج ، جِداد. (شرح قاموس ). || میش کم
می فروشلغتنامه دهخدامی فروش . [ م َ / م ِ ف ُ ] (نف مرکب ) می فروشنده . شرابی . نَبّاذ. باده فروش . شراب فروش . خمرفروش . (یادداشت مؤلف ). باده فروش . (آنندراج ). جَدّاد. تاجر. ده