جخبلغتنامه دهخداجخب . [ ج َ ] (ع ص ) لاغر میان کاواک . (منتهی الارب ). مَنهوک . اَجوَف . (قطر المحیط) (ذیل اقرب الموارد).
جخبلغتنامه دهخداجخب . [ ج ِخ َب ب ] (ع ص ، اِ) شتر کلان . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد) (قطر المحیط). || مهتر. (منتهی الارب ). صندید.(قطر المحیط) (ذیل اقرب الموارد). || ضعی
ضعیفلغتنامه دهخداضعیف . [ ض َ ] (ع ص ) سست . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). ناتوان . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). نزیف . (دهار). ضعضاع . خَوّار. مسخول . روبع.
مهترلغتنامه دهخدامهتر. [ م ِ ت َ ] (ص تفضیلی )بزرگتر. با مقام و منزلت و مرتبت برتر : چو شاه تو بردر مرا کهترندتو را کمترین چاکران مهترند. فردوسی .چنین چیزها از وی [خواجه ] آموخت
شترلغتنامه دهخداشتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِ) اُشْتُر، جانوری پستاندار عظیم الجثه از گروه نشخوارکنندگان که خود تیره ای خاص را به وجود می آورد. این پستاندار بدون شاخ است ولی دارای دندان