جحماسلغتنامه دهخداجحماس . [ ج َ ] (اِخ ) قریه ای است در بین شیروان و قبه و در ذیل داغستان . (مرآت البلدان ج 4).
جعموسلغتنامه دهخداجعموس . [ ج ُ ] (ع اِ) پلیدی مردم و غیر آن . (منتهی الارب ). غائط. گوه . گه . فضله . ج ، جعامیس . رجوع به جعامیس و جعمسه شود.
جحموشلغتنامه دهخداجحموش . [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) زن گنده پیر کلانسال . (ذیل اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جَحمَش . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). و رجوع به جحمش شود.
جحمشلغتنامه دهخداجحمش . [ ج َ م َ ] (ع ص ، اِ) زن گنده پیر کلانسال . (از ذیل اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جَحوش . (از ذیل اقرب الموارد). || دور و گویند پنهان . (مهذب الاسماء). || صلب شدید. (ذیل اقرب الموارد).
جعمصلغتنامه دهخداجعمص . [ ] (ع مص ) خرامیدن .به ناز و برتنی راه رفتن . (دزی ). || (ص ) خشن و سخت . || دهقان خشن و درشت . (دزی ).