جحلاءلغتنامه دهخداجحلاء. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
جهلاءلغتنامه دهخداجهلاء. [ ج َ ] (ع ص ) برای تأکید جاهلیت آید، گویند: جاهلیة جهلاء. (منتهی الارب ).
جهلاءلغتنامه دهخداجهلاء. [ ج ُ هََ ] (ع ص ، اِ) ج ِجاهل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : بل کشاورز خدایست و در اوکشت حکیمان وَاندر او این جهلاشان مثلاً چون خس و خارند. ناصرخس
جحراءلغتنامه دهخداجحراء. [ ج َ ] (ع ص ) گودافتاده : عین جحراء؛ چشم در خانه رفته . (منتهی الارب ). العین المتجحرة. (قطر المحیط).
جدلاءلغتنامه دهخداجدلاء. [ ج َ ] (اِخ ) سگ ماده ای است . (شرح قاموس ). نام ماده سگی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
جزلاءلغتنامه دهخداجزلاء. [ ج َ ] (ع ص ) مؤنث اَجْزَل ، بمعنی شتری که دوشش ریش بود. (از منتهی الارب ). و رجوع به اجزل شود. || تأنیث جَزْل ، بمعنی جوانمرد بسیاردهش و خردمند محکم
جظلاءلغتنامه دهخداجظلاء. [ ج َ ] (ع ص ) ماده شتر کلانسال نرم دست (ناتوان ). || ماده شتری که نتواند خوراک را بر یک حالت بجود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
جحراءلغتنامه دهخداجحراء. [ ج َ ] (ع ص ) گودافتاده : عین جحراء؛ چشم در خانه رفته . (منتهی الارب ). العین المتجحرة. (قطر المحیط).
جدلاءلغتنامه دهخداجدلاء. [ ج َ ] (اِخ ) سگ ماده ای است . (شرح قاموس ). نام ماده سگی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
جزلاءلغتنامه دهخداجزلاء. [ ج َ ] (ع ص ) مؤنث اَجْزَل ، بمعنی شتری که دوشش ریش بود. (از منتهی الارب ). و رجوع به اجزل شود. || تأنیث جَزْل ، بمعنی جوانمرد بسیاردهش و خردمند محکم
جظلاءلغتنامه دهخداجظلاء. [ ج َ ] (ع ص ) ماده شتر کلانسال نرم دست (ناتوان ). || ماده شتری که نتواند خوراک را بر یک حالت بجود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
جلاءلغتنامه دهخداجلاء. [ ج ِ ] (ع مص ) عرض کردن عروس را به شوهر. (از اقرب الموارد). عروس جلوه کردن .(تاج المصادر بیهقی ).رجوع به جلوة و جلوه کردن شود. || اندوه وابردن . (تاج الم