جحزنیلغتنامه دهخداجحزنی . [ ج َ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به جحزن که قریه ای است در سه فرسخی سمرقند. (الانساب سمعانی ).
جزنیانلغتنامه دهخداجزنیان . [ ] (اِخ ) از مزارع خالصه ٔ سلوک کرمان است و هفده خانوار سکنه دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 226).
جزنیانلغتنامه دهخداجزنیان .[ ] (اِخ ) گزنیان . دهی است از دهستان وسط از بخش طالقان از شهرستان طهران . آب آنجا از چشمه و رودخانه ٔ محلی تأمین میشود و محصول آن غلات ، یونجه ، سیب ز
جزنیکلغتنامه دهخداجزنیک . [ ] (اِخ ) از توابع سیستان است . آن را طایفه ٔ شهرکی آباد کرده و جای معتبری بوده که سادات و ملای فراوانی در آن سکونت داشته اند. قلعه ٔ مخروبه ای در آنجا
جزنیانلغتنامه دهخداجزنیان . [ ] (اِخ ) از مزارع خالصه ٔ سلوک کرمان است و هفده خانوار سکنه دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 226).
جزنیانلغتنامه دهخداجزنیان .[ ] (اِخ ) گزنیان . دهی است از دهستان وسط از بخش طالقان از شهرستان طهران . آب آنجا از چشمه و رودخانه ٔ محلی تأمین میشود و محصول آن غلات ، یونجه ، سیب ز
جزنیکلغتنامه دهخداجزنیک . [ ] (اِخ ) از توابع سیستان است . آن را طایفه ٔ شهرکی آباد کرده و جای معتبری بوده که سادات و ملای فراوانی در آن سکونت داشته اند. قلعه ٔ مخروبه ای در آنجا
جرزنیلغتنامه دهخداجرزنی . [ ج ِ زَ ] (حامص مرکب ) در تداول عامه عمل جرزننده . رجوع به جر زدن و جرزن و جرزننده شود.