ججقلغتنامه دهخداججق . [ ج ُ ج ُ ] (اِ) جوانه . جوش [درخت و گیاه ]، در لهجه ٔ قزوین . (یادداشت مؤلف ).
ججالغتنامه دهخداججا. [ ج َ ] (اِ) نام پرنده ای است سیاه که پر آن را به تیر نصب کنند و به عربی عقاب خوانند. (برهان ، لغات متفرقه ). عقاب و نسر. (ناظم الاطباء).
ججاریلغتنامه دهخداججاری . [ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب است به ججار که قریه ای است از قراء و نواحی بخارا. (از الانساب سمعانی ) (لباب الانساب ).
ججاریلغتنامه دهخداججاری . [ ج ِ / ج َ ] (اِخ ) صالح بن محمدبن شعیب ، مکنی به ابوشعیب . وی از ابوالقاسم بن العقب الدمشقی روایت کند و قاضی ابوطاهر اسماعیلی از او روایت دارد. (از مع
ججالغتنامه دهخداججا. [ ج َ ] (اِ) نام پرنده ای است سیاه که پر آن را به تیر نصب کنند و به عربی عقاب خوانند. (برهان ، لغات متفرقه ). عقاب و نسر. (ناظم الاطباء).
ججاریلغتنامه دهخداججاری . [ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب است به ججار که قریه ای است از قراء و نواحی بخارا. (از الانساب سمعانی ) (لباب الانساب ).
ججاریلغتنامه دهخداججاری . [ ج ِ / ج َ ] (اِخ ) صالح بن محمدبن شعیب ، مکنی به ابوشعیب . وی از ابوالقاسم بن العقب الدمشقی روایت کند و قاضی ابوطاهر اسماعیلی از او روایت دارد. (از مع